کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

سايبان آرامش














اين هم يه طرح كه با مونتاژ تصاوير درست شده.

براي توضيحاتش به لينك پايين مراجعه فرماييد.


"سايبان آرامش"
داستاني براي كودكان بزرگسال

۴ نظر:

  1. سلام ودرود بر همه
    اولا در خصوص پيشنهاد آقاي شايگان واينجانب ،مبني بر حذف نام وعلامت گروه-كسي ديگر نظر نداد...چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
    دوما. اگر قرار بر حذف نام .علامت گروه باشد .فكر نميكنم ديگر نيازي به اشارات موسقيائيو... در طرح باشد...البته بديهي است كه اگر كسي دوست دارد از علائم موسيقيو... استفاده كندطبق سليق اس ميتواند .اما به نظرم ديگر اجباري در كار نيست
    در ضمن آقاي شايگان اينطور كه ميبينم طرحهاي بعدي را هم شما ويا فقط امير حسين ارسال خواهد كرد
    اما نظر من در خصوص اين طرح شما.... راستش چندبهار نگاه كردم .وهر دفعه من را ياد mp3ميندازه.....من زياد دوست نداشتم .البته توضيحات را نخوندم.اما فكر ميكنم در ديد اول بايد توجه را جلب كند .ميدونم كه شما اينرا براي مقدمه داديد وچندين طرح ديگر هم داريد

    پاسخحذف
  2. با سلام و درود خدمت خانوم ايازي
    ممنون از اعلام نظر شما
    انتقاد شما كاملا بجاست.
    اين انتقاد قبلا از طرف شاداب هم بر من وارد شد.
    البته من مدعي نقاشي و طراحي نيستم.
    اما اين طرح كه از قضا بسيار وقت مرا هم به خود اختصاص داد بيشتر يك اتود است كه بتدريج خلق شد.
    با استفاده از يك سري تصاوير آماده و تكنيك هاي فتو شاپ.
    اما در كار هنري به نظر من دوروش موجود است.
    1- يك سوژه و ايده در ذهن شماست.(يكباره خلق ميشود)
    بعد اين ايده خود را ميسازيد و نمايان ميكنيد.
    2-يك اتود را شروع مي كنيد(بدون ايده اوليه قطعي) و به تدريج آن را خلق مي كنيد.بعد به آن نگاه مي كنيد و توجيهاتي براي ان بيان مي كنيد.
    به نظر من اثار هنري ماندگاربيشتر از نوع اول است.
    كار من بيشتر يك اتود است.با توجه به اينكه تصاوير ماهانه وبلاگ را من انتخاب مي كردم.
    مجوعه اي از ويژگي هاي وبلاگ در ذهن من به تدريج شكل كرفت و در قالب اين اتود تجلي يافت.
    و براي اينكه انگيزه اي براي ديگران باشد من ان را ارائه كردم.
    البته من مطمئن هستم اگر فايل ضميمه را مطالعه بفر ماييد تا حدي مرا تبرئه خواهيد فرمود.
    البته من در توضيحات مسابقه گفتم هدف طراحي آرم و لوگو براي وبلاگ نيست. واز يك بابت من خوشحالم كه اين طرح موضوع خاصي را القا نمي كند.
    شما در فتو شاپ كارهاي خيلي خوبي ارائه داديد(در عكس ها)
    مامنتظر آثار شما و ساير دوستان هستيم.

    همچنين نقد ساير دوستان و ادامه توضيحات من

    پاسخحذف
  3. سلام
    اولا. مچ گيري از اقاي شايگان... شما تهران تشريف داريد يا اينكه در مسافرت هم كامپيوتر همراه داريد؟..
    دوما... در اينكه شما يك اثر هنري خلق كرديد وخواهيد كرد هيچ شكي نيست .منهم بخدا انتقاد از اثر نكردم.. فقط برداشتم را گفتم .اين دليل بر اين نيست كه از ارزش يك اثر كاسته شود. من اگر ميتوانستم دوتا خط بكشم ويا ( يواشكي بگم) معني اتود را ميفهميدم.كلي حس هنري پيدا ميكردم
    واما در مورد فتوشاپهاي من...من هر چي بلد بودم عرضه كردم .فقط در همان حد بسيار مبتدي بلدم...البته از شما چه پنهان خيلي دارم سعي ميكنم كه طرحي بزنم ..ولي خوب چون هيچ از طراحي نميدانم هنوز به جائي نرسيدم.علي الخصوص در مقايسه با شما وكارهائي كه ميدانم از شاداب وامير حسين وشما عرضه خواهد شد.خيلي لعتماد به نفس ميخواد كه شكلي به اسم طرح اائه كنم....
    ولي خوب بنده كمي سمج تشريف دارم...اين راگفتم كه بقيه هم active شوند....

    پاسخحذف
  4. سلام
    طرح جالبی بود. البته مفهومی دستگیرم نشد. اما کلا اون ماهه خیلی باحال بود!
    حالا توضیحنامه(!) رو دانلود می کنم و می خونم!

    و اما یه سلام مخصوص به خانم ایازی. قبل از هر چیز باید اعتراف کنم که این یه هفته ای که نبودید وبلاگ خیلی سوت و کور شده بود و من شخصا واقعا خوشحالم که دوباره فعال شدید.
    خانم ایازی به نظر من شما که کلاس طراحی رفتید و کار با فوتوشاپ رو هم بلدید می تونید طرح های خیلی بهتری بدید. ما مشتاقانه منتظر طرح های شما هستیم. بقیه ی بچه ها هم یه ماه وقت دارن یا طرح بدن یا بالاخره یه جوری فعالیتشون رو ابراز کنند که ما بفهمیم فعالند! (با نظر دادن و ...) وگرنه من پاشنه ی تلفنشون رو از جا می کنم. (اولین نفری هم که بهش تلفن زدم شادی بود... (قربانی اول) حالا اندک اندک نوبت به بقیه هم می رسد!)

    و اما جدای از همه ی اینها... من تازه از خور برگشتم و حسابی لت و پارم. اما چون خیلی دلم برای وبلاگ تنگ شده بود درنگ نکردم و بعد از یه ناهار جست زدم پای کامپیوتر تا از وبلاگ خبر بگیرم.
    مسافرت خیلی خوب بود. جای همه ی شماها خالی. اونجا که بودم خیلی به همه ی بچه های گروه فکر کردم و اینکه اگه می بودن چقدر می تونست مسافرت لذت بخش باشه. این سری مدام یاد گروه می افتادم....
    حتی تو راه برگشت توی ماشین خوابم برد و خواب دیدم که با گروه داریم می ریم خور. 10 تا ماشین پشت سر هم راه افتاده بودیم و همه فلاشر می زدیم که کسی گم نشه. تازه دایی رضا هم جلو ی صف می رفت و لیدر گروه بود. من هم عقب صف بودم و مواظب بودم کسی از گروه عقب نیوفته. خیلی خواب لذت بخشی بود. البته متاسفانه وسطش بیدار شدم.

    شاید بشه یه روز بریم... نمی دونم...

    من که خیلی دوست دارم... بقیه رو نمی دونم...

    پاسخحذف