راستي يادم رفت بگم امتحان ما صد نمره داشت . نشواديان هر سوال را به نمرات كوچكتري خورد مي كرد.تو امتحانات معمولي 10 سوال داريم و هر سوال دو نمره ، مجموعا بيست نمره.تو سيستم نمره بندي نشواديان اين امتحان صد نمره داشت .هر سوال ده نمره . چون هر نمره به چهار قسمت تقسيم مي شه.(چهار تا 025.)پس در مجموع امتحان نشواديان 400قسمت داشت و هر قسمت025.نمره.اين نمرات كوچيك نكات ريزي بودن كه دانشجو بايد اونها رو مراعات كنه. بعلاوه هر سوال زمانبندي دقيقي براي پاسخ داشت. (ببينيد اين نوع طراحي سوال و تصحيح دقيق اوراق امتحاني جقدر براي معلم مشكل و زمانبره)
وقتي نمره ي خودم رو ديدم جا خوردم.نمره ام شده بود 45 از صد يعني نه از بيست.
من حتي نمره ي قبولي روهم نگرفته بودم.خيلي ناراحت شدم . من در طول دوران تحصيل هيچگاه براي نمره به معلم اعتراض نكرده بودم.ولي اين دفعه فرق داشت. تصميم گرفتم برم پيشش و بگم مي خوام ورقه ام رو ببينم.
از معلم ها خجالت مي كشيدم و از نشواديان خيلي بيشتر. فرداي اون روز به اتاقش رفتم.
نشواديان علاوه بر استاد رياضي رئيس گروه رياضي هم بود.معمولا تو اتاقش مشغول مطالعه بود.
درزدم و اجازه خواستم برم تو.من باهاش خيلي رو دربايستي داشتم.
گفتم: استاد اگه مي شه مي خوام ورقه م رو ببينم و متوجه ي ايراداتم بشم.
اون با كمال ادب و احترام ورقه ام روآورد و به من داد.يه ميز و صندلي هم اونجا بود.
از من خواست بشينم. من هم تشكر كردم و نشستم.احساس كردم زير چشمي به دقت منو زير نظر گرفته.ازسوال اول شروع كردم.يه قضيه بود كه اثباتي طولاني داشت بيش از يك صفحه ورق امتحاني. خوشبختانه اين قضيه رو نشواديان در كلاس اثبات كرده بود. ومن اون را دقيقا و مو به مو به روش استاد اثبات كرده بودم.شيوه ي استدلال كاملا صحيح بود.و به همان صورتي بود كه استاد مطرح كرده بود بدون يك نقطه كم و كسر.چند باراونو بررسي كردم .هيچ نكته اي از قلم نيفتاده بود.اما من نمره ي كامل نگرفته بودم .گفتم: استاد من قضيه را دقيقا به شيوه ي شما اثبات كردم .ولي نمره ي كامل را نگرفتم.نشواديان گفت: من موقع تدريس عملا پاره اي از نكات ريز و ظريف رو مطرح نمي كنم. انتظار دارم تو ذهن دانشجو ايجاد سوال بشه و بره دنبالش وپيگيري كنه.خودش كشف كنه و به نتيجه برسه .بعد موضوع رو كاملا براي من تشريح كرد.مثلا گفت: شما اينجا نوشتي اين رو از اين مي شه نتيجه گرفت. يا اينجا نوشتي كه بديهيه كه اين از اين استنتاج مي شه.درسته! من تو كلاس اين رو گفتم وشما هم نوشتيد.من سوال مي كنم .كجاي اين موضوع بديهيه؟ چرا مي شه اين رو از اون نتيجه گرفت؟من پاسخي نداشتم.اصلابه اين نكات دقت نكرده بودم.اون كاملا درست مي گفت.بعد به دقت اون نكات را براي من نوشت و اثبات كرد. نمي خوام اينجا مطالب تخصصي رو براي شما توضيح بدم.ولي براي روش شدن موضوع مثالي مي زنم .فرض كنيد يك استاد زبان فارسي يك جمله بگويد و ما يادداشت كنيم.
مثلااين جمله:
به به چه روزخوبي امروزازكتابفروشي بليط كنسرت ميخرم
استاد جمله اي كه ما يادداشت كرده ايم مي بيند و آن را به صورت زير اصلاح مي كند.
به به! چه روزخوبي! امروز از كتاب فروشي بليتِ كنسرت مي خرم.
ظاهرا تفاوتي نيست .ولي 5 اختلاف بين دو جمله و جود دارد!
بديهي است يك دانشجوي ادبيات بايد همه ي اين نكات و شايد بيش از آنها را بايد مراعات كنه.
در همان سوال اول يك دنيا نكات ريزو درشت را برايم روشن كرد كه اصلا به آنها فكر نكرده بودم.علي رغم آنكه خيلي تلاش كردم.ولي نكاتي بود كه تازه برام مشخص مي شد.كاملا حق با او بود. نگاهم به رياضيات و مسايل عوض شده بود هيچوقت اينقدر دقيق به مسايل توجه نكرده بودم.هيچگاه از زواياي مختلف پيدا و پنهان به موضوعات نگاه نكرده بودم.اون يه جرقه ي بزرگ تو ذهن من ايجاد كرده بود. امتحان هم يه ابزاره براي ياد گيريه. و من يادگرفتم كه چگونه بايد به مسايل نگاه كنم.ديگه ادامه ندادم.عذر خواهي كردم و اجازه خواستم برم. گفت صبر كن! ايستادم به من نگاه كرد و گفت: تو دانشجوي خوبي هستي.من از تو راضي ام .امتحانت را خيلي خوب دادي تقريبا بهترين نمره ! وپاسخ ها هم اشكال فني نداشت. فقط بايد بيشتر دقت كني.
اين گفته به من آرامش و دلگرمي داد.و يه راه جديد را براي من باز كرد.
نشواديان مدام مطالعه مي كرد.مجله هاي تخصصي رياضي خارجي براش مي اومد . يه بار گفت دانش من در زمينه آناليزرياضي و مباحث تخصصي ام بروز بود تا به علت پاره اي مشكلات به مدت شش ماه نتونستم به روز باشم . الان اگه تا پايان عمر هم تلاش كنم ممكن نيست به روز باشم. امروزه با اين سرعت چشم گير رشد ارتباطات و اطلاعات اين حرف شايد دور از ذهن نباشه. ولي تو اون زمان خيلي تاثير گذار بود.اون همواره تو حال و هواي خودش بود. يه بار يادم مي آد تو حياط دانشگاه ديدمش كه داشت با عجله مي رفت به طرف ماشين پيكانش. من اون رو مي ديدم ولي اون منو نمي ديد.سويچ رو انداخت به ماشين و هي تلاش مي كرد اونو باز كنه . ولي موفق نمي شد.
به فكر فرو رفت بعد از كلي فكر كردن دور ماشين چرخيد و به اون نگاه كرد . يه مساله لاينحل پيش اومده بود . بعد يادش افتاد كه اصلا اين ماشين اون نيست.به سرعت نگاهي به دور و اطراف انداخت و رفت.
اين موضوع من رو ياد گودل دانشمند رياضي انداخت كه در حالي كه راه مي رفت ديوار روبرو را نديده بود وسرش شكسته بود. يا اينشتين كه تو محله شون گم شده بود وآدرس خونه اش را از پليس مي پرسيد!
يكي از مشكلات ما تو آموزش و پرورش تدريس رياضياته.بچه ها از رياضيات فرارين.
رياضيات مثل ساير علوم كارگاه و ازمايشگاه نداره.
كيفيت تدريس رياضيات كاملا وابسته به توانايي هاي معلمه.
اين تدريس عالي و منحصر به فرد رياضيات رو تنها و تنها در نشواديان متجلي ديدم .
براي همين عنوان اين نوشته رو گذاشتم"معلم عاشق".
اون يه معلم توانا وعاشق بود.
الان كه فكر مي كنم مي بينم. خيلي به اون مديونم.من از اون درس زندگي ياد گرفتم.
من بخاطر نوع مشغله ام سالها ست كه با رياضيات و اون مسايل و قضاياي پيچيده اي كه نشواديان درس مي داد سروكاري ندارم. ولي آموزه ها و منش نشواديان شيوه ي استدلال،منطق رياضي رو به من ياد دادكه در لحظه لحظه ي زندگي، به كار اومده و به داد من رسيده. مگر نه اينكه زندگي همه اش حل مساله است و ما تو زندگي مدام با مسايل مختلف سر و كار داريم. همه ي ما مسايل خودمون رو به هر صورت كما بيش حل مي كنيم. به نظر من حل مساله مهم نيست .مهم اينه كه يك مساله را باسريعترين، كم هزينه ترين وآسانترين و در يك كلمه "بهترين" روش حل كنيم.
دوست داشتم درايام تحصيل از نشواديان بابت زحماتش تشكر كنم.
اما نمي دونم چرا اينكار رو نكردم.اون رئيس گروه رياضي و استاد ما بود.
احساس كردم شايد اين كار حمل بر موضوعي ديگر بشه .
بعد از فراغت از تحصيل اين كار رو انجام دادم.بهمن 69 فارغ التحصيل شدم.
ارديبهشت سال هفتاد يه جلد رباعيات خيام كه با خط خوبي خوشنويسي شده بود تهيه كردم و براش پست كردم.
با ياد درس نظريه اعداد ومبحث بسيار شيرين و جذاب مثلث پاسكال – خيام .
چندروز بعد پستچي نامه اي اورد
نامه از طرف نشواديان بود. من اين نامه را هنوز دارم تصويراون نامه رو براي شما گذاشتم.
مي گن به شخصيت آدمها مي شه از رو خط شون پي برد.
نظر شما چيه؟!(ادامه دارد).

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر