کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

معلم عاشق(3)

بعضي وقتا به بعضي اسامي فكر مي كنم. اونايي كه دوستشون داشتم و گمشون كردم تو دنياي مجازي دنبالشون مي گردم. شايد اثري و ردپايي از اونا پيدا كنم. از جمله" دكتر نشواديان".كمتر از اون چيزي كه انتظار داشتم پيدا كردم يه مصاحبه ي جالب و خوندني پيدا كردم از شما هم دعوت مي كنم اونو بخونيد.

در محضر استاد دکتر باقر نشواديان بخش

تهيه: مجتبي کارخانه - 21 اسفندماه 1379 - نشريه سيگما شماره دوم

مقدمه:

42سال تدريس و عشق و علاقه و اعتقاد به کار و نظم در زندگي و پشتکار همه و همه دست به دست هم داده اند تا از او شخصيتي متمايز، استادي فرهيخته و معلمي نمونه بسازند که دل در گرو عشق دارد و سر در هواي علم. هنوز هم مي توان در نگاهش گرمي عشق و لطافت ايمان را به وضوح ديد. به نظريه اعداد که معتقد است ملکه رياضيات است عشق مي ورزد، آناليز را چنان مي گويد که انگار همه را مي بيند و لمس مي کند. نظمش مثال زدني است چراکه اعتقاد دارد نظم و خداپرستي در نهاد هر انساني با روح و حان آدمي عجين شده اند. خلاصه آنکه وجود شخصيت متمايزي چون دکتر نشواديان افتخار بزرگي است براي دانشگاه که همواره بايد به آن ببالد. بعدازظهر يکشنبه 21 اسفندماه 1379 فرصتي دست داد تا با ايشان گفتگوي صميمانه‌اي داشته‌ باشيم که تقديم مي‌گردد.

* من اراکي هستم، متولّد سال 1317 اراک، تحصيلات ابتدايي اراک بودم. سيکل اوّل را در اراک خواندم، بعد رفتم دانشسراي مقدماتي، علت رفتن من به دانشسراي مقدماتي اهواز اين بود که شبانه روزي بود و خرج غذا و خوابگاه و لباس را مي دادند. دو سال دانشسراي مقدماتي بود که من شاگرد دوم شدم بنابراين به جاي اينکه معلم شوم حق ادامه تحصيل داشتم.

بعد به اراک آمدم با اينکه سواد دانشسراي مقدماتي به خصوص در رياضيات کم بود ولي به دليل علاقه اي که به رياضي داشتم، رشته رياضي را انتخاب کردم و ششم رياضي رفتم، خوب برايم سخت بود امّا تابستان مجبور شدم بعضي از درس ها نظير هندسه، مثلثات و جبر را دوباره بخوانم

ششم رياضي بدون مشکل طي شد، مي بايست کنکور شرکت مي کردم براي دانشسراي عالي، آن موقع قانون اين بود که براي ادامه تحصيل حتماً بايد دانشسراي عالي مي رفتيم. البته نمي دانستم که مي شد دانشسراي عالي نرفت. هرچند به معلمي علاقه داشتم ولي في الواقع به کشاورزي علاقه داشتم ولي کسي نبود که مرا راهنمايي کند که به دانشکده کشاورزي بروم، روي همين حساب فکر مي کردم حتماً بايد دانشسراي عالي بروم. بعد، از عجايب اين بود که کنکور 19 روز جلوتر افتاده بود و به دليل کمبود رسانه ها من نفهميدم و روزي فهميدم که يک روز از کنکور گذشته بود، به هر حال من آن سال محروم شدم، بعد يک سال در اراک آموزگار بودم که در دبستان و دبيرستان محسني آن موقع مشغول شدم. رياضي و زبان تدريس مي کردم. سال بعد کنکور دانشسراي عالي شرکت کردم و قبول شدم و بعد از اينکه ليسانس گرفتم و دوم شاگرد شدم، بعد آمدم اراک و دبير شدم. بعد از 6 سال موقعيتي پيش آمد و به موسسه رياضيات دکتر مصاحب رفتم، دو سال موسسه را طي کردم و به دانشگاه مشهد رفتم(سال 49) بعد از سه سال که در دانشگاه مشهد بودم بورس وزارتخانه قبول شدم و قرار شد برويم انگليس. از خاطرات جالب مربوط به همين سال مي باشد که مصاحبه اي توسط ساواک از دانشجويان اعزام به خارج انجام مي شد و من اصلاً فکر نمي کردم قبول شوم، صد در صد فکر مي کردم قبول نمي شوم، ولي بعداً فهميدم که قبول شدم و اين برايم خيلي تعجب آور بود، بعد از مدت ها فهميدم که کسي که مصاحبه مي کرد از بچه هاي اسلامي نفوذي در ساواک بود که خوشبختانه به پست ما خورده بود و قبول شديم و رفتيم انگليس. من فوق ليسانس گرفتم، البته مي شد نگيرم ولي صلاح ديدم دوباره فوق ليسانس بگيرم تا هم عادت کنم و هم محيط آنجا را خوب بشناسم. بعد از گرفتن مدرک دکتري برگشتم دانشگاه مشهد و تا سال 63 آنجا بودم. سال 63 به دليل مشکلات خانوادگي يک سال مأموريت دادند که بيايم اراک به اميد آنکه دوباره برگردم مشهد، ولي خوب برنگشتم و ماندم اراک.

در مورد اينکه چه کسي روي من تأثير گذاشته بايد بگويم هيچکس روي من تأثير نگذاشته است، و به آن صورت در واقع من هميشه سعي کردم براي خودم زندگي کنم و هر چيزي که تشخيص دادم درست است انجام دادم و به خصوص به چيزي که اعتقاد داشتم اين بود که اگر انسان کارش را درست انجام دهد، اتکا نفس پيدا مي کند و بنابراين از بالا دست ها واهمه اي ندارد. اگر قرار شد معلم باشد، معلم باسوادي باشد و کارش را خوب انجام دهد دليلي ندارد که واهمه اي از کسي داشته باشد.

بيش از اندازه من از بي نظمي بدم مي آيد خيلي خيلي در مقابل بي نظمي ناراحت هستم و يکي از اشکالاتي که به هر کس به خصوص دانشجويان مي گيرم، بي نظمي است. من اعتقاد دارم نظم بهترين و بالاترين عامل است. و حتي بي نظمي را با کم ايماني مقايسه مي کنم.

در مورد روش درس خواندن، خوب، البته موقعيتها فرق کرده و زمانه عوض شده است. معمولاً در حين تحصيل يک ساعت قبل از اذان بيدار مي شدم و کارم را شروع مي کردم و شبها قبل از ساعت 10 مي خوابيدم. همواره سعي کرده ام متوسط زندگي کنم، هم درس خواندنم متوسط باشد و هم زندگي کردنم. متوسط به اين معنا که هر چيزي به جاي خودش باشد. يعني من سعي کردم وقتهايي که به درد مي خورد را از دست ندهم، البته تا جايي که ممکن بوده است. در مورد انسان موفق اعتقاد دارم موفق کسي است که در زندگي کمتر پشيمان شود. هرچه ميزان پشيماني کمتر باشد انسان موفق تر است. به نظر من پشيماني اين نمي باشد که انسان کارش خراب شود، پشيماني از دست دادن فرصت هاست. من کاملاً اعتقاد دارم کاري که بناست انجام دهم، همواره درست انجام دهم، همواره درست انجام دهم، البته ممکن بود پيش بيايد که کار خراب شود، همه چيز که دست ما نيست و همه چيز را نمي توان پيش بيني کرد. مثلاً از خاطرات بد اين بود که زماني که دانشجوي جناب آقاي دکتر وصال بودم، من بهترين دانشجوي ايشان بودم. من بنا داشتم حتماً 20 بگيرم به علت اينکه دکتر وصال گفته بود تا به حال فقط دو نفر توانسته اند 20 بگيرند، يکي دکتر بهزاد بود و ديگري دکتر شادمان و من مي خواستم سومي باشم. بعدازظهر که قرار بود امتحان انجام شود. خوب، من حالم خراب شد. به هر حال زندگي دانشجويي و غذاي ناباب خوردن و مشکلات ديگر باعث شد که من مسموم شوم و به جاي20 ، 2بگيرم و لذا تجديد شدم امّا من واقعاً ناراحت نشدم، چون دليلي براي ناراحتي نبود. و اين عامل مسموميت باعث شد که از اوّل شاگردي افتادم. اگر من آناليز حتي 10 گرفته بودم اوّل شاگرد مي شدم و اگر اوّل شاگرد مي شدم، همان موقع ادامه تحصيل مي دادم. خوب، شاگرد اوّل ما مرحوم دکتر ياسايي شد که رفت آمريکا و ادامه تحصيل داد و برگشت و استاد دانشگاه صنعتي شريف شد.

نظم داشتن و از دست ندادن فرصت ها يکي از مهمترين عوامل موفقيت مي باشد، من در مورد رياضي خواندن اعتقاد دارم رياضي را تا سطح فوق ليسانس به هرکسي مي توان ياد داد، علت اينکه بعضي ها در رياضيات موفق ترند و بعضي ديگر ضعيف ترند به نحوه آموزش رياضي برمي گردد. در سرشت آدم همانطور که خداپرستي هست، نظم هم هست و رياضي هم يکي از چيزهايي است که نظم دارد. هرکس مي تواند رياضيات ياد بگيرد، ولي عيب در کار مدرسه ها، معلم ها و خانواده ها مي باشد. شما خودتان مي بينيد که وضع بسيار بدي به خصوص الآن وجود دارد، اکثر معلم ها، کار دوم و سومشان تدريس مي باشد، مشکلات معاش و زندگي گريبانگير معلمان مي باشد. خوب البته در دانشگاه هم وضع بهتر از اين نمي باشد و استاد بيش از يک درس نبايد بگيرد حداکثر 2 درس، خوب، البته اگر قرار شد بيشتر بگيرد،همه جا تأثير مي گذارد. اين يکي از مشکلات عمده آموزش عالي است که يک مقدارش به خود آموزش عالي برمي گردد، اجازه داير شدن دانشگاه هايي مثل آزاد،پيام نور،و بعضي از مدارس و موسسات که جانبي فعاليت دارند بدون آنکه به وجود کادر علمي آنها توجّه کنند.

مثلاً وقتي يک استاد در هفته 40 ساعت تدريس مي کند، خوب مسلّم است که از تحقيق باز مي ماند، جزوه اش يکنواخت مي شود، سوالاتش يکنواخت مي شود، درس هايش يکنواخت مي شود.

در مورد اينکه چرا واحدهاي خاصي را تدريس مي کنم، من اصلاً حساسيتي ندارم. اگر دانشگاه توسعه پيدا کند، قطعاً من هم علاقه چنداني ندارم. مثلاً در مشهد که بوديم حدود چهل و هفت هشت نفر کادر علمي بوديم که پيش مي آمد مثلاً من بعضي از ترمها آناليز 1 درس ندهم مثلاً آناليز 2، منطق،توپولوژي درس مي دادم و حتي گاهي پيش مي آمد رياضي عمومي درس مي دادم،امّا اينجا اين موقعيت نبوده ولي حساسيت هم نبوده است. همانطور که ديده ايد بعضي از ترمها آناليز درس نمي دهم و اگر مجبور شدم بيش از يک يا دو درس بگيرم بسيار ناراحت بودم ولي به خاطر حلّ مشکل دانشجويان بعضي مواقع اين کار را کردم.

اصلاً من هميشه متوسط زندگي کرده ام. زياده خواهي اگر جلويش شل شود،خيلي زياد مي شود. از ابتدا بايد جلوي زياده خواهي گرفته شود، الآن هر کسي دوست دارد از امکانات آنچناني برخوردار باشد، خوشبختانه من هيچگاه اين هوس را نداشته ام. من تا سال 64 خانه شخصي نداشتم، اجاره نشين بودم. فرشها و لوازم آنچناني نداشتم به خاطر اينکه نمي خواستم به خودم خيلي سختي بدهم و بدهکاري داشته باشم.

من اگر فرصت داشتم اوقات بيکاري، تعطيلات، هميشه دوست داشتم يک روز به کوه بروم. کوهنوردي از بهترين ورزش ها مي باشد که مي تواند هميشه ادامه داشته باشد. غير از اين برنامه،کتابهايي که مطالعه مي کردم، خوب، قديمها بيشتر کتابهاي مذهبي،سياسي مطالعه مي کردم.

در مورد کارم هيچ وقت خودم را غني ندانسته ام نه اينکه بخواهم وانمود کنم، با اينکه سالها تدريس مي کنم، امّا اينکه ادّعا کنم غني شده ام هيچگاه نبوده است. روي همين حساب هرگاه فرصتي دست دهد کتابهاي نويي که در زمينه تدريسم آمده مطالعه مي کنم حتي اگر شده آنها را ورق بزنم اينکار را کرده ام. بعضي وقت ها به آدم خط مي دهد.

الآن که خوب به اين مرحله رسيده ام، امسال سال چهل و دوم خدمت من است. چيزهايي که در فکرش هستم، تا حافظه ام خوب کار مي کند اگر مي توانم چيزي بنويسم به آنها بپردازم. به همين دليل هم مثلاً فکر کردم کتابي در نظريه اعداد بنويسم اگر باز فرصت کردم دوست دارم در آناليز کار کنم. البته در خيلي از مسائل مي توانم چيزي بنويسم حتي در مسائل سياسي اجتماعي. من جذب هيچ دسته و گروهي نشدم، امّا با خيلي از گروه هاي سياسي کار کردم. من نمي خواهم از خودم تعريف کنم امّا خوشبختانه شمّ سياسي ام خيلي خوب بوده است، خيلي از گروهها بودند که من فقط يک جلسه رفتم، عرض شود که ما خيلي نياز داريم که کار بکنيم.

از ويژگيهاي مرحوم مصاحب و ديگران که سوال شد بايد عرض کنم از ويژگي هاي مرحوم مصاحب سه چيز را به طور خلاصه عرض کنم، يکي اعتقاد به کارش بود، ايمان به کار خيلي مهم است، دو پشتکار و سوم نظم مي باشد. از همه مهمتر نظم ايشان بود، ايشان بسيار منظم بود، مشکل ما در همه جا به خصوص آموزش عالي، اعتقاد به کار است، ايمان به کار نداشته باشيم کار خوب انجام نمي گيرد. مثلاً من سال گذشته عنوان کردم 90% بچه ها به درد دبيري نمي خورند، بچه ها بدشان آمد، البته بچه ها مقصر باشد که هست بايد انبيايي فکر کند. معلم بايد تأمين داشته باشد در هر سطحي که هست فرق نمي کند، مرحوم مصاحب واقعاً به کارش علاقمند بود، ايشان قبل از ساعت 6 به موسسه مي آمد، ساعت 6 صبح بايد همه آنجا بوديم، اغلب اتفاق مي افتاد که ما مي رفتيم، او آمده بود. هر وقت مي آمد من مي ديدم يک زيربغل جزوه کار کرده، آن موقع کتاب آناليز رياضي به صورت جزوه بود. در طي يک تابستان نزديک به هفتصد، هشتصد صفحه جزوه تهيه کرد و بسيار منظم بود حتي مي شد انسان ساعت خودش را با ورود و خروج او تنظيم کند. يکي از عوامل بارز موفقيت، اعتقاد به کار مي باشد. در هر کجا که باشد فرقي نمي کند. مثلاً اينها که علاقه دارند به خارج از کشور بروند، حتماً شما جسته و گريخته شنيده ايد که من فرصت مطالعاتي نرفتم. اما نرفتن من دلايل زيادي دارد. يکي از دلايل آن اين است که من از سيستم آموزش آنجا بدم آمد. سيستمهاي اجتماعي که در انگليس بود، خيلي بدي آنجا جود داشت و معلوم نبود مگر اينکه کسي پيگيري مي کرد، نظم صنعتي اي که در آنجا حاکم بود باعث مي شد بديها در آن گم شود. کساني که به کشورهاي غربي جذب مي شند به علت نظم حاکم در آنجاست. هر چند اين نظم تصنعي باشد، ولي نظم وجود دارد و اين خيلي مهم است. مثلاً ترافيک آنجا چقدر منظم است، هيچکس خطا نمي کند. وقتي به اداره ها مراجعه مي کنيم انگار کارمند فقط به خاطر شما نشسته، سر وقت آمده، وقت را حرام نمي کند، منظم است. اگر قرار باشد برق يک ناحيه اي قطع شود، 24 ساعت قبل اطلاع مي دهند، مردم ارزش دارند، وقت مردم ارزش دارد. علت اينکه مردم خارج از کشور مي روند به خاطر اين است که مردم ارزش دارند، هرچند تصنعي باشد، خلافهاي اجتماعي در نظم گم مي شود. من چندين و چند کشور اروپايي که رفتم از قبيل فرانسه، بلژيک، سوئد، انگليس واقعاً در روابط اجتماعي آنها مطالعه کرده ام همه چيز آنها را ديدم. کشور ما کشور خوبي است اگر عيب وجود دارد در فرهنگ ماست. در آموزش ما مي باشد، نبودن سيستم است که باعث مشکلات مي شود، مردم بي ارزشند، وقت مردم ارزش ندارد، که بعضي ها را مشتاق مي کند که به خارج بروند. من يک جايي عنوان کرده ام که اين برده داري جديد است. اينها که خارج مي روند برده هاي جديد هستند که مفت و مجاني مي روند و براي آنها خدمت مي کنند. خوب، به همين دليل من هم نخواستم برده باشم. علت اينکه من هم دنبال تحقيقات نرفتم اين است که بيشتر تحقيقات ما دنباله رو تحقيقات غربي هاست، بهره وري آنها مال مال خارجي هاست، دست آنهايي است که دارند بهره مي برند و خط مي دهند. اگر تحقيقات در داخل کشور باشد که براي خود ما باشد، علم خوب است، علم جهاني است ولي وقتي قرار باشد علم دست ما نباشد و ديگران از آن استفاده ببرند علامت سوال ايجاد مي شود.


۱ نظر:

  1. سلام
    قبل از هر صحبتی،خواستم به خاطر راه انداختن این وبلاگ و مطالبی که می نویسید تشکر کنم.واقعا زحمت می کشید.
    اما در مورد این مطلب معلم عشق(3،مصاحبه ای که با دکتر نشوادیان انجام شده مربوط به سال1379 هست و نظرهای ایشون در مورد جامعه ایران و جوامع غربی و اینکه نباید به خارج رفت،شاید در حال حاضر تغییر کرده باشه.شاید در سال1379 از من هم سوال میشد که کدوم رو ترجیح می دهید؟رفتن به خارج از کشور یا زندگی در ایران،جواب من هم،زندگی در کشور خودم بود،اما من پیشنهاد می کنم از خود آقای دکتر یک مصاحبه جدید بعمل بیاد و نظرشون رو در مورد رفتن از ایران و ادامه تحصیل و تحقیقات در خارج از کشور جویا بشیم،بد نباشه.البته اگر آقای دکتر رو تا حالا تصفیه نکرده باشند و از دانشگاه محترمانه اخراج(بازنشسته)نکرده باشند!!!!!

    پاسخحذف