کل نماهای صفحه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

نجیب ترین نواگر

روزگار غريبي است نازنين

بعضي از آدمها هر روز با تواند و تو به ناچار با اونا.مثلا تو محيط كار روزي هشت ساعت يا بيشتر رودر رو و چشم در چشم اونايي.سالهاي سال، پنج سال،ده سال، بيست سال، شايدهم بيشتر.

ولي هيچوقت جايي رو در ذهن و زندگي تو اشغال نمي كنن.

از اون طرف بعضي آدمها هم كه هيچوقت با هاشون نيستي.شايد هيچ وقت اونها رو نبيني.اما مثل يه سايه، همسايه‌ي تو هستن.همه جا باهاتن.پا به پات ميان . با اونايي‌ و باهاشون حال مي كني.بهشون فكر مي كني.بدون اينكه خودت بدوني.تو با اين آدما زندگي كردي خاطراتت رو، روياهات رو، و شخصيتت رو مديون اونايي.

هرگز حديث حاضرِغايب شنيده اي؟

كي متوجه‌ي اونا مي‌شي؟ وقتي خداي ناخواسته براي اونا اتفاقي بيفته.مثل آوارفرومي ريزي. خاطرات شيرينت با اونا و آثارشون مثل فيلم تو ذهنت به نمايش در مي آد.يك آن رهات نمي كنن.نمي دوني چكار كني.

بالاخره دست به قلم مي‌شي و شروع مي‌كني به نوشتن.

روزگار غريبي است نازنين!...........

"جنگوك" يكي از اوناست.

غايبِ هميشه حاضر!

روحي متلاطم و پرخروش اما آرام!

***

اواخر سال 61 بود من با تشويق هاي يكي از دوستان عزيزم كه تار مي زدبه مركز حفظ و اشاعه ي موسيقي ايراني رفتم و براي ني ثبت نام كردم. تو دفتر، معلما نشسته بودن و با هم صحبت مي كردن. ياد دفتر مدرسه افتادم.(بعد ها يواش يواش اونا رو اونا شناختم.اولين چيزي كه توجه منو جلب كرد يه قفسه بود كه توش چن تا زونكن بود و اسم اساتيد رو نوشته بود.

"علي اكبر شهنازي" تار

"غلامحسين بيگجه خاني" تار

"عطا جنگوك" تار و سه تار

اسم "جنگوك" يه مقدار برام عجيب اومد.

خيلي دلم مي خواست صاحب اين اسم رو ببينم.

هيبت يك آدم قوي هيكل و يك مرد جنگي در ذهنم نقش بسته بود

ثبت نام كردم و به كلاس "ني"رفتم.روي در كلاس بغلي نوشته بود "تار و سه تار"همزمان با كلاس ني در كلاس مجاور در همون روز و همون ساعت كلاس تار و سه تار برگزار مي شد.كم كم متوجه شدم استادِ كلاس بغلي همون جنگوكه. بر خلاف تصورمن. جنگوك ميانه‌قامت،سبزه رو،فوق‌العاده آرام وموقر بود .

اساتيدمختلفي در مركز تدريس مي كردندو من كمابيش آنها را مي ديدم. ولي از دو نفر تصوير پر رنگي در ذهنم بجا مانده.مرحوم محمود كريمي و عطا جنگوك. احساس خاصي به اين دوداشتم بدون اينكه با آنها ارتباط و گفتگويي دست بدهد( آن هم براي من كه كم رو و خجالتي بودم و هيچ مناسبتي براي گفتگوي يك شاگرد مبتدي و يه استادمسلم موسيقي نبود.). بي حد و اندازه عاشق موسيقي و ني بودم. زمان به سرعت براي من سپري مي شد. سالهاي جنگ بود ومن ناگزير از خدمت سربازي.

و نگران از اينكه در اين دوران با موسيقي و ني چكنم؟

بالاخره اعزام شدم به سربازي. خوشحال بودم از اينكه برغم همه‌ي مشكلات و ناملايمات آن دوران، ساز من كوچك وبي دست وپاست. قابل حمل و نقل است. كم سر وصداست و از همه مهمتر پنهان كردن آن در آستين مرقع ،آسان.

در آستين مرقع پياله پنهان كن

كه همچو چشم صراحي، زمانه خونريز است

پس در اين روزهاي سخت و پر مشقت گهگاه مي توانم با سازم دمساز باشم.

دراين ايام نواري با عنوان موسيقي محلي فارس از جنگوك شنيدم كه از كارهاي خوب آن روز ها بود و از دقت نظر و اطلاعات وسيع موسيقايي صاحب اثر از موسيقي نواحي حكايت داشت.درآن روزها به موسيقي نواحي كمتر اعتنا مي شدو آنچه از اين دست ارايه مي شد از كيفيت مطلوبي برخوردار نبود. به نظر من اين اثر نقطه ي عطفي براي اين گونه موسيقي به شمار مي آيد.اين نوار بعد ها با عنوان "پر ستاره" منتشر گرديد.



















سال 1365 بود.سربازي من به تازگي تمام شده بود .يكي از دوستان، كه مشوق من براي نوازندگي ني بودو نزد استاد جنگوك مشق ساز مي كرد.نواري به من داد. او خيلي خوشحال بود از اينكه اثري جديدي از استادش به بازار عرضه شده.تعدادزيادي از اين نوار ها تهيه كرده بود و به دوستان مي داد.گفت اين نوار ناشناخته است و ما بايد براي معرفي آن تلاش كنيم.همچنين تاكيد كرد اين نوار فراتر از زمانه ماست . شايد سالها بعد قدر و منزلت آن شناخته شود(اين نكته بعدها برايم اثبات شد).نوار را شنيدم .نه يك بار ونه چند باربلكه بارها و بارها.حس و حال عجيبي در اين كار بود.مدتها من با لحظه لحظه ي اين نوار زندگي كردم..قطعات با دقت و وسواس بسيار زياد تنظيم و اجرا شده بود .اجراي تك تك ساز ها بسيار دقيق و با احساس بود.نام خواننده مسعود بختياري بود. من بعد ها فهميدم صداي فرهيخته‌ي"بهمن علا الدين" است.و او از جنگوك خواسته بود كه نامش بر روي نوار ذكر نشود.

مدتها بود"مال كنون " ناياب بود.اخيرا و پس از حدود ربع قرن اين كار مجددا منتشر شده است. اخيرا پدرم را در سنين كهولت و در حالي كه بينايي خود را از دست داده و قادر به مطالعه نيست ديدم پرسيدم بي چشم براي مطالعه چه مي‌كني؟گفت: هر مشكلي را چاره اي است.آدمي فربه شود از راه "گوش"

"مال كنون" گوش مي كنم " مال كنون " حديث تلخ و مكرر روزگار و روزگاران ماست.


آي هالو زال خويي گوه

بش بگرين گوش

آي مردم اسباتون زين كنين

...

نوار با قطعه‌ي "سحر گاه كوچ "و ني پرسوز و گداز افشار نيا آغاز مي شد.

"سحر گاه كوچ" لحظه‌ي دل كندن بود.لحظه ی جدایی وهجران. خداحافظي با همه‌ي خاطرات شيرين.

زيبايي و درخشش اين نواي آغازين نوار تا آنجا بودكه شتابان به محضر درس استاد افشارنيا شتافتم و سالها خوشه چين محضر پر فيضش بودم. شعر و آواز بي نظير بهمن علاالدين و جواب آواز زيباي كمانچه مهدي آذرسيناب،سنتور َشناسا، تنبك مرتضي اعيان،عود بهروزي نيا همه و همه حكايتي از همدلي و اجراي جانانه‌ي اين گروه داشت.

اما تكنوازي تار "جنگوك" و مدولاسيون روي اواز شور و همايون ،هنگامه اي ديگردر اين اثر و نقطه ي عطف كار بود.توضيحات و طرح جلد نوار وكيفيت خوب ضبط همه و همه حكايت از حسن سليقه ي جنگوك داشت.

سالها سپري مي شد .من درگير درس و دانشگاه و كلاس ني و تمرينات مداوم.

در آن سالهااثري از تكنوازي سه تار جنگوك با عنوان نوروز منتشر شدكه از تبحرنوازنده بر تكنيك هاي نوازندگي و تسلط به رديف دستگاهي موسيقي ايران حكايت داشت.

و سال 71بودو آشنايي با دوست عزيز آقاي جنتي .

روزي در بين گفتگو ها از آشنايي و همسايگي خود با "جنگوك" گفت. جالب اينكه برداشت هاي ما از شخصيت جنگوك مشابه بود.

در اين سالها كار هاي ديگري هم از جنگوك منتشر شد

مثل سرو وماه با صداي بهرام باجلان

چشم به راه اشعار نيما با آواز ناظري

در شب شعري در بابل جنتي اشعار نيما را مي خواند

قرار شدكليپي از نيماو آثارش را باصداي جنتي تهيه كنم.

تصنيف چشم به راه كار جنگوك را به عنوان پايان بخش برنامه انتخاب كردم اين ترانه سخت موثر افتاد و هنگامه اي در مخاطبين برانگيخت.

يكي ديگر از كارهاي خوب جنگوگ آلبوم "يار كديم" بود(در موسيقي نواحي )

موسيقي بندري از دريچه نگاه جنگوك زيباتر خودنمايي مي كرد.

"يار كديم"نشان از تلاش خستگي ناپذير و نه ساله جنگوگ براي حفظ اصالت ها در موسيقي نواحي حكايت داشت.

"يار كديم"ازجنبه هاي مختلف قابل بررسي است. موسيقي ريتميك و شاد بندري با اشعار روان همراه با اركستراسيون زيبا و با سليقه ي جنگوك.

يادم مي ايددر سفر ده ساعته به خور اين نوار را با ضبط اتومبيل بار ها و بارها شنيديم و لذت برديم بدون انكه ملالي دست دهد. اين نكته براي من جالب بود كه كودكان كم سن وسال نيز با اين نوار ارتباط خوبي داشتند.و از شنيدن آن سير نمي شدند.

"همسايه" آلبوم زيباي ديگر جنگوك در موسيقي نواحي بود.

ايي بالم بندو او بالم صَد بَنده

سر زلفاي يارم اشرفي (يو) بَنده

بياعزيزم نامهربوني، مكن كه سخته بي تو زندگوني

دوريت منه كشته تو خود مي دوني بيا كه سخته بي تو زندگوني

***

قربون امشو باز امشو برم عمرم يارم خونمونه

مو مي رم اِمشو بهر ديدن يارم اون مه ده و چارم تا هيچكس ندونه

***

جنگوك در منزل جنتي عزيز توضيحاتي را در باره انتخاب نام اين آلبوم به نام "همسايه" داد. اين توضيحات در آلبوم همسايه هم آمده و شايد تكرار ان خالي از لطف نباشد.

"سالها پيش در محله باغ اناري شيراز زير سايه چند همسايه با صفا روزگار خوشي داشتيم.سمت چپ ما آقاي" ماهور"سمت راست ما، همايوني و ديوار به ديوار ما آقاي افشار زندگي مي كردند.چند حانه آن طرفتر هم آقاي دشتي از اهالي دشتستان ساكن بود . اين چهار خانواده نازنين هفته اي يكبار با مرحوم پدرم جلساتي داشتند.روزي يكي از همسايگان باشوخي رو به پدرم كرده و مي گويد:راستي همه ما فاميليمان به نحوي با موسيقي ايراني ارتباط دارد،جز شما كه وصله ي ناجوري هستي.مرحوم پدرم هم با حاضر جوابي بجايي پاسخ مي دهد:

اتفاقا من، هم ابو"عطا" هستم، هم پسرم در دانشگاه درس موسيقي مي خواند.از اين حاضر جوابي همه مي خندندو تا مدتها"ابوعطا"،ابو"عطا" مي شود ورد زبانشان.اين مجموعه را به ياد آن جمع دوست داشتني به همه همسايگان خوب و مهربان تقديم مي كنم."

بعد از عمل قلب استاد به اتفاق جنتي به ديدارش رفتيم استاد تكيده و بسيار كم حرف بود. ناملايمات و شرايط جانكاه دروني و بيروني دنياي موسيقي كم كم اثرات خود را بر اهالي موسيقي هويدا مي ساخت.

****


















در اموزشگاه موسيقي دوستي خبر از بيماري استاد به من داد. من دورا دور از حالش با خبر بودم. اما ايشان تاكيد كرد كه حال استاد وخيم است. مانند آوار فرو ريختم.ستاره اي ديگر از آسمان موسيقي در حال احتضار . من نگران از آينده و ناتوان از هر اقدام.

جنگوك انساني شريف موقر صبورو بي نهايت نجيب بود.هنرمندي شاخص و بي مدعا كه با دستاني تهي ، علي رغم تمامي ناملايمات، به دور از هياهو و غوغا سالاري ،همه ي بضاعت و توان خود را وقف حفظ موسيقي ايراني نمود و جان براين راه نهاد.

بيا كه قصر امل سخت سست بنياد است

بيار باده كه بنياد عمر بر باد است

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است


۶ نظر:

  1. با درود وتسليت
    بيا تا براريم دستي زدل
    كه نتوان برآورد فردا زگل
    ياران همه رفتند...... تا زندگي جاودان را آغاز كنند... رفتن اين عزيزان ...شوق پر كشيدن را درانسان متبلور ميسازد....
    قدر زر زرگر بداند....... قدر آناني كه در اين كره خاكي ودر اين سفر كوتاه همراه وهمدل هستند بدانيم...
    وغافل از حال آنان كه ماندند ناشيم
    روح رفتگان شاد

    پاسخحذف
  2. با سلام و درود

    امير حسين
    قطعه ي از سه تار نوازي جنكوك در اينجا هست
    لطفا اون را در وبلاگ بذار
    http://www.4shared.com/file/106591408/4cfd3520/Janguk.html



    نمونه هايي ديكر از آثار استاد و مطالبي در اين آدرس هست كه دوستان مي توانندومراجعه كنند.
    http://our-music.blogfa.com/post-190.aspx

    پاسخحذف
  3. راستي اميرجسين لوگوي بالاي وبلاگ خيلي خوشگل شده

    پاسخحذف
  4. نام آخرين اثر نيمه كاره جنگوك دريچه است
    با آواز خواننده جوان عليرضا شاه محمدي
    با شعري از مهدي اخوان ثالث
    شاه محمدي تصنيف دريچه را در مراسم تشيع به زيبايي اجرا نمود.اين شعربهترين توصيف براي كوچ زود هنگام جنگوكه.

    ***

    ما چون دو دریچه ، رو به روی هم
    آگاه ز هر بگو مگوی هم
    هر روز سلام و پرسش و خنده
    هر روز قرار روز اینده
    عمر،آینه ی بهشت ، اما ... آه
    بیش از شب و روز ِ تیر و دی کوتاه
    اکنون دل من شکسته و خسته ست
    زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
    نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد
    نفرین به سفر ، که هر چه کرد او کرد

    پاسخحذف
  5. درد زمونه

    مو که از پاکی دلم چی آسمونه
    ندونم سی چه چين و
    وام سرگرونه
    سی چين و وام سرگرونه

    سر به صحرا بنم از بی‌همزبونی
    سخته تهنا مندن و درد زمونه
    تهنا با درد زمونه

    دل‌گرونيم همه جا به هر دياره
    ار کوير ساديه، ار لاله‌زاره
    هر چی او رو ندی به آسمونم
    دشت جونم تشنه و بی‌ چشمه‌ساره
    دی پاييزم بی ‌باهاره

    مو که از پاکی دلم چی آسمونه
    ندونم سی چه چين و
    وام سرگرونه
    سی چين و وام سرگرونه

    سر به صحرا بنم از بی‌همزبونی
    سخته تهنا مندن و درد زمونه
    تهنا با درد زمونه

    ***
    من که از پاکی دلم مانند آسمان است
    ندانم برای چه او اينچنين و با من سرگران است

    سر به صحرا بنهم از بی‌همزبانی
    سخت است تنها ماندن و درد زمانه
    تنها با درد زمانه

    دل‌گرانيم همه جا، به هر ديار است
    اگر کوير برهوت، اگر لاله‌زار است
    هر چه آب را ندهی به آسمانم
    دشت جانم تشنه و بی چشمه‌سار است
    ديگر پاييزم بی بهار است

    پاسخحذف
  6. با سلام!‌مطلب خوب تان را خواندم. ببخشید پاسخ تان کمی دیر شد: روزگار چندان مساعدی ندارم. از محبتی که کردید سپاس گزارم٬‌ نیما.

    پاسخحذف