باران
باصدهزار تجربه دهقانِ پير گفت:
پژمردگان سربه گريبان خويش را
كز تشنگي به قبله كشيدند پاي خويش
اينك بشارتي است
از آفتاب پير
در مرز روشنايي وتاريكي
در حد فاصل نوميدي و اميد
اينك بشارتي است
آنگاه اشاره جانب خورشيد كرد و گفت:
خون موج مي زند
در ساحل معلق درياي آسمان
طولي نمي كشد همه سيراب مي شويم.
نمي دونم چرا فكر مي كردم اين پست را قبلا هم گذاشتم.
پاسخحذفبهر حال حالا كه همه چشم به راه بارون هستيم.
گفتم شايد اين پست مناسب باشه.
و اينكه چطوري يه شعر ساخنه ميشه و بارها و بارها مرور مي شه .(به شماره گذاري ابيات دقت كنبد)
***
شعر اشاره داره به كشاورزان خطه ي كوير
اونا اعتقاد دارن اگه صبح هنگام طلوع هوا سرخ رنگ باشه حتما بارون مي باره