کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

وقتی امیر حسین فسقلی بود 2 (امیر حسین بدخشان)

قبل از اینکه ما به اون زیر زمین اسباب کشی کنیم ، طبقه ی بالای خونه ی پدر بزرگ و مادر بزرگم بودیم (جایی که الان هم هستیم.) و خانواده ی دایی رضا هم در طبقه ی اول زندگی می کردند. (جایی که هم اکنون هم هستند)

من اون موقع هم مهد کودک می رفتم و طبق معمول ساعت 2 می رسیدم خونه و تا ساعت 6-7 که مامانم بیاد خونه ی مامان بزرگ و بابا بزرگم بودم. محمد تقی و شاداب و شباهنگ هم معمولا اونجا بودن....


اون روز محمد تقی و شباهنگ نبودن... فکر کنم رفته بودند حیاط تا آب بازی کنند!


من و شاداب خونه ی بابا بزرگ نشسته بودیم و بابا بزرگم برامون از یه کتابی که جلدش قرمز بود و عکس غروب آفتاب روش افتاده بود شعر می خوند....

تلویزیون خونه ی اونا قدیمی شده بود... شعر خوندن بابا بزرگم که تموم شد از مادر بزرگم پرسید که به نظرش چه تلویزیونی بخرن بهتره.

تلویزیون ما اون موقع شهاب بود و برای دایی رضا اینا پارس!

من یهو پریدم و گفتم که شهاب خیلی خوبه.... شهاب بخرید.

شاداب هم که دید من دارم می گم تلویزیون شهاب بخرید، پرید جلو و گفت که « نه ! پارس بخرید بهتره!»

من گفتم نخیرم! شهاب تصویرش بهتره... شاداب گفت نه! پارس بهتره!

من گفتم بابا بزرگی شاداب الکی می گه! من می دونم چی به چیه! شهاب خیلی تلویزیونِ خوبی هست.

شاداب هم برگشت گفت نه بابا بزرگی! ما شهاب داشتیم خیلی بده! اما این تلویزیونِ پارس خیلی خوبه.

دیگه کم کم به داد وفریاد کشید. من داد می زدم نهههههههه! شهاب خوبهههههههه

شاداب جیغ می زد که نههههههههه! پارس خوبههههه!


خلاصه دیگه داد و فریاد کارگر نبود و پریدیم به جونِ هم! من موهای شادابو می کشیدم اونم من رو نیشگون می گرفت! من نیشگون می گرفتم اون موهای من رو می کشید! به پهلوی هم لگد می زدیم! به هم مشت هم زدیم!!!! یادمه از 20 تا لگدی که به سمت هم پرت می کردیم 15 تاش تو هوا می خورد! اون موقع حسابِ طولِ پاهامون رو نداشتیم و فکر می کردیم الان لگدی که می زنیم به طرف مقابل می خوره. اما به اون نمی رسید!!! خلاصه کلی همدیگه رو زدیم و بعد هم قهر کردیم. من رفتم تو پذیرایی تنهایی نشستم. شاداب هم رفت یه جای دیگه نشست....

بابا بزرگ و مامان بزرگم هم کلی به ما خندیدن! آخرش هم گفتن که اصلا تلویزیون نمی خوایم بگیریم!!!!


و من الان که خاطرات رو مرور می کنم به این نتیجه می رسم که هیچ وقت حرف های مهم رو جلوی 2تا بچه نباید گفت!



(این نی نی منمااااا)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر