سلام!
ببخشید که یه پستو تو این وبلاگ اشغال کردم با این که مدت زیادی از پست آقای شایگان نگذشته بود!
اول می خواستم تو نظرات بذارم اما بعد گفتم اگه به عنوان یه پست بذارم ممکنه بازدید بیشتری دیده باشه!
خوب موضوع از این قراره که...
ا هزار تومان میشه چه کار کرد؟
اما
با هزار تومان میشه به یک کودک مبتلا به سرطان کمک کرد...
برای ورود روی عکس بالا کلیک کنید
------
فک کنم از بقیه ی مراکز خیریه ی دیگر سالم تر باشه!
ببخشید که یه پستو تو این وبلاگ اشغال کردم با این که مدت زیادی از پست آقای شایگان نگذشته بود!
اول می خواستم تو نظرات بذارم اما بعد گفتم اگه به عنوان یه پست بذارم ممکنه بازدید بیشتری دیده باشه!
خوب موضوع از این قراره که...
ا هزار تومان میشه چه کار کرد؟
میشه یه توپ خرید
میشه یه شیشه آب خرید
میشه الوچه خرید
میشه 10 لیتر بنزین زد
میشه سیگار خرید
میشه یه شیشه آب خرید
میشه الوچه خرید
میشه 10 لیتر بنزین زد
میشه سیگار خرید
میشه هیچ کاری نکرد
میشه مترو سوار شد
فال حافظ خرید
فال حافظ خرید
اما
با هزار تومان میشه به یک کودک مبتلا به سرطان کمک کرد...
برای ورود روی عکس بالا کلیک کنید
------
فک کنم از بقیه ی مراکز خیریه ی دیگر سالم تر باشه!
سلام علیکم...!
پاسخحذفشانس مارو میبینید!
تا لینک محکو گذاشتیم ییهو سایتش به هم ریخت!
فک کنم سرورش خرابه...!
ان شاالله درست میشه!
ما می تونیم یه روشهایی برای کمک به اون بچه ها پیدا کنیم. مثلا آموزش موسیقی به اون بچه ها یا برگزاری کنسرت برای اونها.
پاسخحذفاینها روشهایی هست که بهش کمتر توجه میشه. همه فقط می گن پول.
در صورتی که خیلی وقت ها اونها نیاز هایی غیر از پول و مادیات دارن .
محمد تقی جان سلام
پاسخحذفاین حس نوع دوستی که در شماها هست خیلی زیباست واینکه دیگران را هم تشویق میکنید واقعا ارزشمند است. البته سعی کنیم این حس جنبه تبلیغات برای یک گروه خاص نباشد. وخدای ناکرده موجب بی احترامی به سایر گروههای خیریه- که اکثرا قصدشان همیاری است. شمابا الهام گرفتن از این تبلیغ یک گروه خاص- که واقعا حس نوع دوستی را پررنگتر میکند میتوانید حس خودتان را به قلم درآورید. تا هم پیامتان را برسانید وهم تبلیغ برای یک گروه خاص نباشد.وهرکس به هر طریقی که بخواهد کمک کنئ مثل پیشنهاد آقای شایگان
اما باید اقرار کنم که عنوانش فوق العاده است
پنجره ای رو به امید
پاسخحذفدر بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاق بستری بودند، یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از
ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود، بنشیند ولی بیمار دیگر به سبب بیماریی
كه داشت امكان اینكه حركتیداشته باشد نبود بطوریكه مجبور بود همیشه پشت به هم اتاقیش
روی تخت بخوابد، آنها ساعتها با هم صحبت می کردند ، از همسر، خانواده ، خانه، سربازی یا
تعطیلاتشان با هم حرف می زدند و هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود ، می
نشست و تمام چیزهائی که بیرون از پنجره می دید برای هم اتاقیش بدینصورت توصیف می کرد:
پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه زیبائی داشت . مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می کردند
و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سرگرم بوده اند. درختان کهن به منظره بیرون زیبائی
خاصی بخشیده بود و تصویری زیبااز شهر در افق دور دست دیده می شد.
همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می کرد، هم اتاقیش چشمانش را می بست
و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد و روحی تازه می گرفت. روزها و هفته ها سپری
شد تا اینکه روزی مرد کنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون
بردند. مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند.
پرستار این کار را با رضایت انجام داد . مرد به آرامی و با درد بسیار خود را به سمت پنجره کشاند
تا اولین نگاهش رابه دنیای بیرون از پنجره بیندازد. به این فكر می كرد كه بالاخره می توانست آن
منظره زیبا را با چشمان خودشببیند ولی در کمال تعجب با یک دیوار بلند خشك و بی روح مواجه
شد.
مرد متعجب به پرستارگفت که هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او
توصیف می کردهاست ولی الان نشانی از آن مناظر نیست !؟
پرستار به او پاسخ داد: چگونه ممكن است ؟ چون آن مرد کاملاً نابینا بود !
بینایی دل از چشم بینا برنمی خیزد عزیز
همیشه و همه وقت امید واری را به دیگران هدیه كن!
---------
ممنون از نظرات آقای شایگان و خانم ایازی!
به نظر منم پیشنهاد آقای شایگان عالی بود...!
و این که در پاسخ به خانم ایازی :
بعضی از سازمان ها هستند که آدم نمی تونه بهشون اعتماد کنه...!
شاید کمک آدمو به یه نیازمند ندن!
محمد تقی داستانی که نوشته بودی جالب بود
پاسخحذفیکی مساله اون آدم نابینا
و نوع نگاه ما
لازم نیست به دنبال چیز های
زیبا در اطرافت بگردی.
کافیه که با یک نگاه زیبا به اطرافت نگاه کنی
ما تا حد زیادی توجه خود را به اطرافمان از دست دادیم.
اون تا آخرین لحظه ی عمرش برای دیگران مفید واقع شده بود. از همه مهمتر اینکه اون دستش خیلی خالی بود.چون دوتا چشمش یعنی ایینه جهان نما رو هم ازدست داده بود.
ولی به نظر من اون دوتا جام جهان بین داشت .چون با دوچشم نابینا چیزهایی را می دید که هیچ بیننده ای قادر به دیدن او نها نبود
چشم دل باز کن که جان بینی
انچه نادیدنی است آن بینی
چون این پست طولانی می شه من از بقیه اش صرفنظر می کنم.وبه بیان قطعه شعر بسنده می کنم.
دیدار
شیرکو بیکس
شاعر کرد
دیدار
شبی از شب ها
یکی از دو دیده خود را
برای پرنده ای جا نهادم
که نابینا بود ... در تاریکی .
روزی از روز ها
یکی از دو دست خود را
برای درختی جا نهادم
که شاخه هایش را شکسته بودند ...در جنگ .
وموسمی دیگر
یکی از دو بای خود را
برای راهی جانهادم
که ادامه رفتن را از او گرفته بودند ... در بمباران.
و زمان گذشت
وایامی دیگر دیدم
حالا همان پرنده به دیدارم آمده
برایم دو بال بینا و آسمانی آبی
آورده است
وزمان گذشت
و ایامی دیگر دیدم
حالا همان درخت به دیدارم آمده
برایم ریشه هائی از رویا و امیدی از اردی بهشت
آورده است .
و زمان گذشت
وایامی دیگر دیدم
حالا همان راه روشن به دیدارم آمده
برایم کلید سر منزل همه فردا ها را
آورده است.
برگردان : علی صالحی و محمد رئوف مرادی