کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

فردوسی VS سعدی

روزی روزگاری شیخ اجل حضرت سعدی شیرازی به محفلی وارد شد و همه جلوی پای ایشان به نشانه ی احترام بلند شدند و عرض سلام نمودند. سعدی گوشه ای برگزید و نشست و با دوستان و آشنایان هم کلام شد که ناگاه کسی از اطرافیانش رو به سعدی کرد و گفت: «ای شیخ! درست است که تو در عاشقانه سرودن زبان زد خاص و عامی و ممتاز گشته ای، لیک بر خود غره مشو که هیچ گاه همچون حکیم فردوسی حماسه سرودن نتوانی.»
این کلام بر شیخ اجل تنگ آمد. پس عزم آن کرد تا برای اثبات توانایی خود بر همگان حماسه ای بر وزن ِ شاهنامه ی حکیم بسراید.
قلم بر دست گرفت و کار آغاز کرد:

به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
خداوند بخشنده ی دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
....

و این گونه بود که سراییدن بوستان آغاز گشت. و سعدی به اهتمام تمام می سرایید و بر کاغذ ثبت می کرد.
نیمه شبی سعدی در حال سراییدن بوستان بود که میان کار احساس خستگی نمود و به خواب فرو رفت. در عالم رویا حکیم ابوالقاسم فردوسی را به خواب دید و از دیدار وی بسی شادمان گشت.
حکیم پرسید: «ای شیخ! روزگار چگونه می گذرانی و به چه کاری؟»
شیخ در پاسخ گفت: «الحمد الله که روزگار سهل می گذرد و تنگی و دشواری در زندگانی ندارم لیک چندی پیش یکی از دوستان توانایی مرا در سرودن حماسه ای مانند شما زیر سوال برد و سخنش بسیار مرا آزرده خاطر کرد. مدتی است که برای اثبات توانایی خود سرودن بوستان را بر وزن شاهنامه ی حضرت عالی آغاز نموده ام»
حکیم گفت:«نیک است! درود خدا بر تو باد»
شیخ گفت:«استاد! چندی پیش بیتی سروده ام که مشتاقم آن را برای شما بخوانم:

خدا کشتی آنجا که خواهد برد
وگر ناخدا جامه بر تن درد»


حکیم گفت:«نیک است. لیک اگر من به جای تو بودم با همین واژگان به شیوه ی دیگری می سرودم:

برد کشتی آنجا که خواهد خدای
وگر جامه برتن درد ناخدای

لیک بنگر که کدامیک حماسی تر است...!»

------------------------------------------------------------

پی نوشت:
1- این داستان رو معلم ادبیاتمون یه روز سر کلاس گفت.
2- ادبیاتش کار خودمه! کلا به ادبیات باستانی ایران شدیدا علاقه دارم و سعی می کنم مثل اون بنویسم حالا اگه الان خراب کاری کردم دیگه ببخشید به بزرگی خودتون.
3- دیدید گفتم حضور من با بقیه تو این وبلاگ نسبت عکس داره؟:D

http://cms7.blogia.com/blogs/a/as/asa/asas/upload/20071002174727-saadi-3.jpg
VS
http://i1.tinypic.com/3ypg0hl.jpg


۱۰ نظر:

  1. جالب بود
    نگاهي بود به دو قله ي بلند ادب فارسي
    من پيشنهادي دارم براي خودم و براي همه ي دوستان نوجوان و جوان.

    در نمايشگاه كتاب امسال به توصيه يكي ازدوستان گزيده غزليات شمس (دو جلدي) شفيعي كدكني رو كه اخيرا چاپ شده بود خريدم.

    كتابها بيش از شش ماه است كه در كتابخانه خاك مي خورد.
    من برحسب اتفاق هفته پيش ان را گشودم.
    بشدت حيرت كردم از كار سترگ شفيعي كدكني
    حاصل 35 سال تلاش همه جانبه اودر شناخت دقيق و موشكافانه انديشه و شعر مولانا
    بشدت مجذوب اين كتاب شدم.
    كار شفيعي كاري است كارستان.
    من بيش از اين توضيح نمي دهم. كتابي است كه هيچكس از ان بي نياز نيست.
    كتاب را بايد خواند و بار ها مرور كرد.
    مقدمه شفيعي در معرفي كتاب و شرح احوال مولانا جدا خواندني و اعجاب اور است.

    چند روزي است كه مرتب به كتاب سر مي زنم و با ان حسابي رفيق شده ام. هر روز با عشق خواندن اين كتاب به خانه مي روم. امروز قرار بود هديه اي براي همكاري تهيه شود من اين كتاب را پيشنهاد و ان را تهيه كردم.
    بشدت خودم را سرزنش كردم.از اينكه چرامطالعه ي اين كتاب را زودتر شروع نكرده ام. كتاب مدتها در فاصله ي چند متري من بود.من خودم را نمي بخشم.
    ما ايرانيها بجاي استفاده ازسرچشمه بيشتر به گفته ها و نقل قو لها اكتفا مي كنيم.بجاي مطالعه وغور در سرچشمه به نوشته ها و نقل قول هاي دست چندم مي پردازيم.
    به نظر من مقايسه قلل بزرگ ادب فارسي شايد كار مناسبي نباشد.
    جنگل سرسبز و زيبايي در مناطق شمال كشور را در نظر بگبريد.
    باغي كوچك با در ختان نخل و انار و انجير را در قلب كوير راهم.
    اولي مدام از مواهب طبيعي ،اعتدال هوا و ريزش مستمر باران بهره مند است.
    دومي در نقطه كه قهر طبيعت و افتاب سوزان و بي ابي با ان عجين است با همت و سخت كوشي انسان ايجاد شده. در جايي كه قطره اي اب حيات مي بخشدو خنكاي سايه ي نخل ان حستگي را از تن انسان مي زدايد.
    خوب كدام زيباست؟!
    ان جنگل سرسبز
    يا آن باغ كوچك

    حتما شما هم با من هم عقيده هستيد.
    مقايسه بي مورد است.
    به نظرمن هم مقايسه بجانيست.

    من به دوستان پيشنهاد مي كنم
    همت كنيد و يك بار از ابتدا تا انتهاي شاهنامه را بخوانيد.
    كتاب او را كه سي سال عمر براين كار گذاشت .
    سي سال!
    سي سال!
    سي سال شب و روز

    10950شب و روز انديشه و عمل
    حاصل عمر و جواني را بر اين كار نهاد.

    كمال ناسپاسي است اگر ما يك ماه از عمر خود را صرف مطالعه ي اين كتاب بزرگ نكنيم.


    نخوانيم و نخوانيم و نخوانيم
    و مسير هاي رفته و تجربيات تلخ انان راهمواره تجربه و تكرار كنيم.
    بي اعتنابه عصاره ي انديشه و نتيجه ي تجربه انان كه هماره در دسترس ماست
    ودائم اززندگاني و روزگار خود
    بناليم و بناليم و بناليم

    نظر شما؟!

    پاسخحذف
  2. سلام به دوستان
    پنج شنبه روز سخت کاری را شروع کرده بود کاری که اصلا به من ربطی نداشت قبول کرده بودم انجام بدهم
    شب وقتی که آقای شایگان شروع کرد به خوندن کتاب شمس تبریزی احساس کردم که دیگه به این دنیا تعلق ندارم و احساس سبکی خوبی بهم دست داد و همون موقع تصمیم گرفتم که کتاب شمس را بخوانم
    اینقدر روی من تاثیر گذاشته بود که وقتی خوابیدم خواب دیدم عده ای از دراویش اومدن خونه ما و دارند کتاب مولانا را میخوانند و انشب احساس کردم که یک کمی به این بزرگان نزدیک شدم

    پاسخحذف
  3. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  4. گفتگوی حکیمانه فردوسی وسعدی بسیارجالب بود بانظر اقای شایگان موافقم پیشنهادمی کنم هرکس به سهم خودیکی ازحکایت های بوستان یاگلستان یاداستانهای زیبای مثنوی معنوی و...را دراین وبگلاگ بنویسد تا همه بهره مند شوند باتشکر

    پاسخحذف
  5. سلام سلام.

    واقعا ذوق زده شدم وقتی این حجم نظرات رو ییهو بعد از تایپ مطلبم دیدم.

    اول اینکه من امروز مریض بودم مدرسه نرفتم:D

    بعد اینکه می خوام راجع به این مطلبی که نوشتم هم یه چیزی بگم.

    تو این داستان درواقع هدف مقایسه ی این دو شاعر گرانقدر نیست. چون اگر من ِ امیر حسین بخوام راجع به این دو نفر نظر بدم و مقایسه ای بینشون انجام بدم اولین گستاخی که کردم اینه که سطح خودم رو بالاتر از اونها می دونم و به خودم اجازه ی مقایسه می دم.

    دقیقا با مثال دایی رضا موافقم که بیابون و جنگل رو نمی شه مقایسه کرد. چون هر کدوم زیبایی های خودشون رو دارن. فردوسی حماسه سرای بزرگ ایرانیست و حماسه به زبان فردوسی خوشایند و دلچسب است و سعدی عاشقانه سرای بزرگ ایرانیست. که عشق را در زبان سعدی می توان یافت.

    احساس می کنم این داستان 2 هدف داشت:
    اول اینکه بیانگر تفاوت های بنیادین بین انسانهاست و سرشت تغییر ناپذیر اونها و همچنین اتصال و وابستگی همین انسان های متفاوت به یکدیگر. می توان اجزای بدن را مثالی برای این امر دانست. مثلا شخصی را فرض کنید که در حال خوش نویسی است. نمی توان منحصرا خط خوش وی را حاصل کار دست او دانست. تمام اعضای بدن و در این کار دخیلند. چشم در برداشتن قلم ضعف دارد و دست در دیدن کاغذ و قلم. اما چشم می بیند و دست می نویسد و هر دو به بهترین وجه کار خود را انجام می دهند و کار هر کدام بدون دیگری ناقص است.
    ادبیات ملتی که مملو از حماسه است ولی حتی یک بیت عاشقانه ندارد ناقص است. و حماسه و عاشقانه و ادبیات نمایشی و ... همه اجزای ادبیاتند که آن را کامل می کنند.
    و عدم توانایی حماسه سرودن ضعف یک عاشقانه سرا محسوب نمی شود و بالعکس. مهم این است که هر کس در زمینه ی توانایی خود بهترین است.

    دومین نکته ای که مرا بر آن داشت تا این داستان را بنویسم بیتی بود که سعدی و فردوسی هر دو به زبان خود سرودند. نکته ی جالب این دو بیت این بود که تمام کلماتشان بدون هیچ کم و زیادی تکرار شده بود و فقط جای کلمات تغییر یافته بود.
    اما این تغییر کلمات (بدون کم و زیاد کردن آنها) لحن آرام و لطیف سعدی را ناگاه به لحنی حماسی و خشن و دارای ضرب آهنگ تند تبدیل می کند. و این به نظر من از اعجاز ادبیات پارسی است.

    پاسخحذف
  6. البته من نه‌!
    ولي تو تو دوره ي شيطنت ها ي بچه گانه يكيش
    اين بود كه زنگ خونه ها مي زدند(ديم) و در مي رفتن(تيم).
    البته كار زشتي بود.
    ولي بچه هابه نوعي ارامش اهل اون خونه رو به هم مي ريختن و اونها رو هم تو بازي خودشون شريك مي كردن.

    نظر اول من هم به همين دليل بود.
    چون امير حسين از عدم حضور بقيه گله كرده بود
    ما هم زنگ رو زديم و در رفتيم
    جرقه اول رو امير حسين زد
    به نظر من پست امير حسين ارزشش ار يه هفته مدرسه رفتن
    بيشتر بود

    پاسخحذف
  7. بادرود فراوان
    سخن گفتن ونوشتن در کنار دوستان ادیب خیلی سخت است. به خوبی مشهود است که استادند.....
    البته من به دلیل کمی وقت خیلی با عجله خواندم اما هم از متن وهم از نظرات لذت بردم.. به نظر من این موضوع مصداق بارز ......( هرکس را برای کاری ساختند.....) است. بدون تردید ایرانیان شیفته وشیدای هر دو اینها وسایر شعرا وعرفاء هستند وهر یک جایگاه ویژه خود را در جهت تکمیل این مضمون زیبا دارد که ....(هنر نزد ایرانیان است وبس....) وچون هنر ابعاد گوناگونی دارد .حتی در شعر ، بنابراین هریک از این بزرگان گوشه ائی را به حد کمال رساندند .منهم فکر میکنم نمی توان مقایسه کرد. چند سال قبل خاطرم است که در نشریه یا رسانه ائی به مقایسه فروغ وپروین اقدام نموده بودند ودر همان زمان به نظر من ای کار صحیح نبود.
    به نظرم این داستان که قطعا در صورت صحت از زبان سعدی نقل شده . بیانگر همین نکته است که براستی هریک جایگاه خاص خودرا دارند. و شاید اگر فردوسی بعد از سعدی به دنیا میاکد وخوابی میدید .او سعی دسرودن همچون سعدی مینمود.
    هرچند فردوسی حماسه سرای بزرگی است اما من همیشه احساس میکنم که با زبان سعدی سخن میگویم وبراستی لذت میبرم. در عین اینکه از خواندن وشنیدن اسعار فردوسی غروری زیبا از ایرانی بودن را احساس میکنم.
    خاطره ائی هم در خصوص شاهنامه دارم که بعدا تعریف میکنم.

    پاسخحذف
  8. راستي
    امير حسين ما نفهميديم
    اينvs
    يعني چي؟
    مي شه توضيح بدي؟
    قرار نيست حالا كه همه رو كشوندي اينجا؟
    خودت در بري؟

    پاسخحذف
  9. سلام سلام سلام سلام.

    من الان کلی ذوق زده شدم:D فکرشو بکن یه کامیون تیتاپ بگیری جلو یه خر! چقدر ذوق می کنهههههههههه!!!

    من الان از اون خره هم بیشتر ذوق زده شدم:D

    از همه به خاطر اینکه باز با وبلاگ آشتی کردن و برگشتن واقعا از ته دل و رودم تشکر می کنم!

    من با خانم ایازی در مورد اون اختلاف زمان ِ تولد دو شاعر موافقم. انسان همیشه از نسل های قبلش الگو می گیره. مثل سعدی که در بوستان الگوی وزن شعرش رو از شاهنامه گرفت و حافظ که جامع تمام شعراست از سال ها تجربه ی ماقبل خود استفاده کرد و حافظ شد.

    من بیشتر دوست دارم تو نوشته هام نثری به روانی نثر سعدی و به صلابت شعر فردوسی داشته باشم. البته این جزء آمال هست و رسیدن بهش حالا حالاها کار داره...!

    و اما دایی رضااااااااااااااا:D

    رشته ی این Vs سر دراز دارد. اول اینکه همون کلمه ی Versus هست به معنی «در برابر یا در مقابل».
    ما بچه که بودیم یه بازی کامپیوتری بود اسمش بود Worm Wild Party. که ما بهش می گفتیم «کرمه»! هنوزم می گیم «کرمه»!
    بعد تو این بازی 2 تا گروه از کرما رو انتخاب می کردیم و با توپ و تانک و مسلسل و ببعی و سوپر ببعی و راسو و سنجاب و دریل و اینها به جون هم می افتادیم. مثلا من گروه کرمای England رو داشتم و دادشم Germany. بعد قبل از اینکه بازی شروع بشه یه صفحه می اومد که روش نوشته بود England Vs Germany
    یعنی انگلستان در مقابل آلمان! حالا منم اومدم بگم فردوسی در مقابل سعدی بعد تصمیم گرفتم برای اینکه به قول شاداب اینا(!) نوستالوژی باشه بگم فردوسی Vs سعدی

    پاسخحذف
  10. سلام
    مجبورم پیغامی بفرستم تا نظرات باز شود وببینم. خیلی وقت میگیردو..........................................................................................................................

    پاسخحذف