کل نماهای صفحه

۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

درخت(1)

به دوست سفر کرده......*

تو کتابهای دوره ی مدرسه یه شعری می خوندیم

از ناصر خسرو:

بسوزند چوب درختان بی بر

سزا خود همین است مر بی بری را

معنی:

چوب درختان بدون میوه را می سوزانند.

سزای بدون میوه بودن همین است.

اون موقع که مدرسه می رفتیم مثل یه قانون نظامی اون را خوندیم و پذیرفتیم هر چیز بی خاصیت(میوه) باید نابود بشه.

بعدها که بزرگ تر شدیم .

این شعر سعدی را با آواز زیبای شجریان شنیدیم.

تنگ چشمان نظر به میوه کنند

ما تماشا کنان بستانیم

هر چه گفتیم جز حکایت دوست

همه عمر از آن پشیمانیم.

بالاخره چه کنیم؟

درخت را به خاطر میوه اش دوست داشته باشیم

یا به خاطر درخت بودنش.

نمی خوام لفظ زیبایی را بکار ببرم.

****

تو کویر و بیابونهای تفتیده

درختان طاق و گز می رویند.

این درختا نقش زیادی در تثبیت شن دارند و از فرسایش خاک جلو گیری می کنند.

همه وجودشون رو تو خاک فرو می کنند و با چنگ و دندون از اون محافظت می کنند.

اونها درختان تنهایی هستند. با فاصله های زیاد از هم دیگه

تک و تنها در سخت ترین شرایط اب و هوایی

تو تابستون های جهنمی در هوای آتش گرفته

ود ر سوز و سرمای سخت زمستان

تنهای تنها

ایستاده و پایدار

و کار خودشون رو عالی انجام می دهند.

***

درخت

تو قامت بلند تمنایی ای درخت

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالایی ای درخت

دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار

زیبایی ای درخت

وقتی كه بادها

در برگ های در هم تو لانه می كنند

وقتی كه بادها

گیسوی سبز فام تو را شانه می كنند

غوغایی ای درخت

وقتی كه چنگ وحشی باران گشوده است

در بزم سرد او

خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت

در زیر پای تو

اینجا شب است و شب زدگانی كه چشمشان

صبحی ندیده است

تو روز را كجا؟ خورشید را كجا؟

در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت

چون باهراز رشته تو با جان خاكیان

پیوند می كنی

پروا مكن ز رعد

پروا مكن ز برق كه بر جایی ای درخت

سر بركش ای رمیده كه همچون امید ما

با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت

سیاوش کسرایی

* اول این نوشته را در بخش نظرات نوشتم

بعد دیدم خیلی ریزه و نتونستم بخونم به ناچار توی این پست نوشتم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر