کل نماهای صفحه

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

ازمصايب معلم موسيقي



























تو كلاس موسيقي اتفاقات جالبي مي افته خيلي وقته دوست دارم اونها روبنويسم . چند بار تصميم گرفتم تو وبلاگ بنويسم . عكس بچه ها را بذارم در باره روحياتشون بنويسم . نقاشي هاشون رو بذارم از گفتگوها بنويسم.ولي هر بار بدلايلي اين كار ميسر نميشه.

***

محمد تقي مي گه هر چند وقت به موضوعي گير مي دي و ول كن هم نيستي حالا بند كردي به اريگامي!

دست از اين كار هاي بي حاصل بردار و برو دنبال يه لقمه نون حلال.

داستان اريگامي به سالها قبل برمي گشت. ولي هنوز معتقدم اين كار جالبيه.بخصوص ارتباطش رو با كلاسهاي موسيقي گفتم.

مشكلات زيادي در مسير آموزش موسيقي هست.

***

نگار شش سالشه.مي ره پيش دبستاني. تو كارش خيلي جديه. عالي كار مي كنه. هوش و گوش خوبي داره.

فقط با يكبار درس رو ياد مي گيره و اجرا مي كنه.

انگشتاش دقيقا پرده هاي ساز رو مي گيره.فقط بعضي از وقتا دست چپ و راست رو قاطي ميكنه . ولي در هر دو حالت بخوبي از عهده ي اجرا بر مي اد. نگار اصلا حرف نمي زنه.هميشه ساكته. هر سوالي ازش مي پرسي فقط مي خنده.اگه خيلي اصرار به پاسخ داشته باشي، مي گه نمي دونم.

****

ساسان هشت سالشه. كلاس دوم دبستانه. باهوشه و كم حوصله. به سرعت ياد مي گيره. اما اصلا حوصله ي تكرار نداره. يك لحظه قرار و آروم نداره. هر دفعه يه جاي بدنش درب و داغونه. آخرين بار سرش شكسته بود.

پرسيدم چي شده؟

گفت: آقا شكسته

چرا؟

اقا خورده به دندون همكلاسيمون.

آقا سرمون بخيه نخورد!

ولي دندون همكلاسيمون شكست!

***

دوست داشتم بدونم اين بچه ها چي گوش مي دن.

آخه توآموزش موسيقي خيلي مهمه!

گفتم نگار يه شعر كه دوست داري بخون.

خنديد.

اصرار كردم .

آخرش گفت نمي دونم.

****

ساسان همش مي گفت اقا بخونيم. ما بخونيم. بخونيم....

گفتم چي مي خواهي بخوني

آقا: سوسن خانوم

گفتم : نه نمي خوام بخوني.

گفت :پس اسمال آقا

گفتم : اين ديگه چيه؟

گفت: آقا جديده ! نشنيديد!

تو رو خدا بذاريد بخونيم!

آقا بخونيم بخونيم بخونيم!

گفتم :بخون

شروع كرد :

اسمال آقا!

سبيل سيا !

چشم بادومي!

پاشنه طلا!

اينجا نگار هم باهاش هم آوا شد

و باهم ادامه دادند:

مي خوام بيام خونه تون

بگم به ننه تون

مي خوام بشم زن پسرتون!

.

..

...

....

شعر طولاني بود. و اونا همچنان مي خوندن.

با تعجب به اونا نگاه مي كردم.

با چه دقت و جديتي اين جفنگيات را ياد گرفته بودن و ارايه مي دادن.

هم عصباني شده بودم هم خنده ام گرفته بود.

به چهره هاي اونا كه صداقت توش موج مي زد نگاه كردم.

گفتم .بچه ها كافيه!

نمي دونستم چكار كنم؟

با خودم گفتم با اين خزعبلاتي كه اين بچه ها گوش مي دن همه ي زحمات ما باد هوا مي شه.

***

درس اون روز نوايي ( آهنگ محلي خراسان) بود.

با سه تا نت سل ، لا، سي.

درس ساده و روان بود .

درس رو به ساسان ياد دادم .

و شعر اون رو براش خوندم.

گفتم : بجاي اون آهنگ اين رو با سازت تمرين كن.

نگاهي به من كردو گفت:

آقا اينا ديگه قديمي شده!!

ديگه نمي دونستم چه بكنم.

با تعجب و مثل برق گرفته ها بهش نگاه كردم!

***

راستي

به كجا مي رويم؟!!!

۲۰ نظر:

  1. با درود
    خوب بالاخره طلسم شکست ویک کامنت جدید وخوب (مثل همیشه) روی وبلاگ آمد.اما این خوب نه از اون خوبهای هیشگی است خوبی است همراه با احساس رنج و... متاسفانه این موضوعی است که دامنگیر اکتریت کودکتن ونوجوانان وجوانان شده است .حتی دور وبر خودمتن..که اینهمه تلاش میکنیم که به نوجوانان وکودکان و.... موسیقی خوب را بشناسانیم.. اما وقتی به mp یا ...cd آنها گوش میکنیم .پر از موسیقی های مبتذل است..بعد هم تسلیم میشویم که ..جوتن هستند و..و... (البته استثنائات به کنار..). کلی هزینه میکنیم ومیبریمشان کنسرت های خوب...با عشق گوش میکنند..عاشق این موسیقی میشوند وحتی برای یادگیری اقدام میکنند...لذت میبرند ..اما...اما...... چون به خلوت میروند.......من گاهی خیلی احسای میکردم که موفق شدمگوش اطرافیانرا به این نوع موسیقی حساس کنم و(اعتراف ذجر آور) گاه مغرور هم میشدم که اگر ما بزرگترها سعی کنیم میتوانیم جوانان را از ابتذالات دور کنیم... اما راستش را بخواهید فکر میکنم آنها موفق تر شدند که پاتک به ما بزنند. چون در اکتر مراسم ها ودر همه رسانه های پخش موسیقی این ما هستیم که تسلیم به شنیدن میشویم . ولی ..ولی ..من همیشه امیدوارم..چون میبینم که حسی که از شنیدن موسیقی خوب در آنان ایجاد میشود. مثل همان موسیقی پایدار وماندنی است. ....بهر حال اینهم دوره ائی از تاریخ موسیقی است که هرچند به تاریخ خواهد پیوست اما نام نیکی از آن بر جا نخواهد ماند.پس ما همچنان باید تلاش کنیم وآنچه را که شایسته گوشهای ماست به گوش جان برسانیم .چرا که چو از دل برآید بر دل نشیند .... در ضمن این سایت اریگامی را من رفام وخیلی خوشم آمد... محمد تقی...به جای اعتراض چند تا از اون ها رادرست کن..بعدها خیلی به دردت خواهد خورد..... نگی نگفتیم....

    پاسخحذف
  2. با سلامی دوباره..وبا اجازه امیر حسین که به نهانگاهش دستبردزدم.. ولی دیدم که جای این متن در وبلاگ است...وچه زیبا از رفتن نوشتی..یادشان بخیر باد.حال اگر نخواستی اینجا باشد یک کامنت بذار

    6

    پاسخحذف
  3. باسلام خدمت خانم ايازي
    ممنون از نظر جنابعالي
    خوراك ذهني و فكري براي كودك همان اندازه اهميت دارد كه غذا و پوشاك. دامنه مصرف خوراك نامناسب از جوانان به كودكان هم كشيده شده.
    صبحها ي زود بعضي از مادران را مي بينم كه با كودكان خردسال به محل كار مي روند. صبح زود كه هوا تاريك و روشن است. غالبا يك بسته پفك در دست اين بچه هاست.
    اين از تغديه ي جسمي در ساعات اوليه ي روز ان هم از تغذيه ي روحي.
    بعضي مي گويند چه اشكالي دارد.بچه بايد انچه را كه دوست دارد بشنود و بخورد.
    از صبح مقداري چيپس و پفك و سوسيس و كالباس و.... را بريزيم جلوي بچه تا بخورد.تهيه اينها نه با سه تا بلكه با يه سوت ميسر است.اگر دلش خواست پكي هم به سيگار بزند!
    بجاي هر ورزش و سرگرمي و پرورش فكري و ذهني بچه را بنشانيم جلوي تلويزيون و هزاران كانال بي محتوا.
    اين هم راحتترين راه مشغول كردن بچه است.
    پس نقش خانواده چيست؟ و نقش چامعه كدام است؟

    پاسخحذف
  4. با سلام
    انچه كه مسلمه ما خوراك براي ذهن بچه ها آماده ميكنيم ولي محيط تاثير خيلي زيادي دارد مگر اينكه يك حصار آهنين درست كنيم شايد آهنين نه فولاد متاسفانه با وجود ماهواره ها و اينكه دسترسي به آنها براي همه راحتتر است اين امر اجتناب ناپذير است چون تبليغات براش بيشتره مثلا" همين چيپس و پفك چقدر براش اگهي پخش ميشه تا حالا شما ديديد براي غذايهاي مفيد تبليغات بشه مثلا" بيان يك پاكت با طرح قشنگي از نخوچي و كشمش نشان بدهند حالا شما هي بيا براي بچه ات از مضرات چيپس صحبت كن به نظر من نقشه رسانه خيلي مهمه ما فقط جزئي از ذهن بجه ها را تشكيل مي دهيم و بقيه اش محيط

    پاسخحذف
  5. با درود
    خوب من در این خصوص با همه نظرها موافقم.البته در مورد موسیقی که قبلا گفتم. وزحمات اطلفیان برای شناساندن موسیقی خوب ،حتی با وجود دریائی از ابتذالات بی نتیجه نخواهد ماند وفقط سرعتش کمتر میشود.در مورد تغذیه هم همینطور.من تجربه شخصی خودم است که علیرغم تبلیغات زیاد تا حدودی تذکرات ما نتیجه بخش بوده .ولی مسلم است که شرایط موجود کارا خیلی سخت تر میکند. من خودم در سالهای گذشته یکی از مواد سبد خریدم کالباس و.و.. بود وهمیشه دریخچال داشتم .اما همراه با قطع ویا خیلی کم کردن استفاده..اطرافیان را هم عادت دادم والبته هوشیارشان کردم که خوشبختانه برخی تذکرات رسانه ها هم در برخی موارد موثر بوده(..گفت عیبش را گفتی از هنرش نیز بگو...)منصفانه نیست که در مورد تغذیه ..(بر خلاف موسیقی) .نقش گاه به گاه موثر رسانه ها را نادیده بگیریم.گزارشات و گوشزدهائی که گاهی در مضرات تغذیه بد میدهند به کمک ما آمده است. ودر واقع به عنوان دلیل برای هشدارهای ما قابل باور برای جوانان است.

    پاسخحذف
  6. چیپلت و چیپس چیز های خیلی خوشمزه ای هستند
    امضا
    اتحادیه کودکان زیر 18 سال

    پاسخحذف
  7. خدایی ها شماها دلتون نمی خواد برقصید؟
    با شجریان میشه رقصید آخه؟
    گاهی موسیقی مبتذل هم لازمه. این هیجان وحشتناک و سرشار جوان رو یه جا تخلیه کنید که مجبور نشه صدای ضبطشو تا ته زیاد کنه . یا با آهنگ های مبتذل هیجانش رو تخلیه کنه.قبول کنید دوستان که ایراد هایی هم از موسیقی ایرانی هست و باید با جوون روز پیشرفت کنه که نکرده.چون شعر ما اونقدری که باید پیشرفت نکرده.چون فکر ما پیشرفت نکرده.البته همه ی اینا یه سرش به دولت و این ها هم وصله.اما کمی هم تقصیر ما هست.البته من منظورم این نیست که موسیقی عامیانه بشه و خودشو تا سطح فکر مبتذل جامعه پایین بیاره.منظور پیشرفت تو فکر و اندیشه هست.حالا شما هی حافظ بخون و بگو جاودانه هی ردیف بزن و بگو جاودانه.هی شعر های خوشحال کننده و گل و بلبل بخون.من که نمی گم جاودان نیست.اما کلن ما ایرانی ها علاقه ای به پیشرفت نداریم و همش با افتخار به اون دنیای تاریخی ای که داشتیم داریم می خوریم و می خوابیم و هی غر می زنیم.
    واقعا که..

    پاسخحذف
  8. سلام..یک دوست؟!!!!
    بگذریم که این نوع انشاء کمی آشناست...اما این یک بحث جالب است که اگر دوست داشتید. میتوان یک کامنت گذاشت وراجع به آن بحث کرد...بله اتفاقا خود استاد شجریان چندی پیش گفت که نمیشود که با آهنگ وصدای او در عروسی رقصیید..اما فعلا خلاصه بگم که منظور این نیست که نفی هیجان شودو..و...بحث در موسیقی خوب وبد ویا مبتذل است. وگرنه.. خود ما هم هنوز گاهی موسیقی جاز وپاپ ویا موسیقی غربی و..و.. گوش میدهیم.اما چرا فکر میکنید که شعر پیشرفتی نداشته .ای یک دوست ...درست است که دیگر حافظ ومولانا تکرار نمیشود. اما شعر نو وشاعران معاصر بزرگی هستند ...خلاصه که....

    پاسخحذف
  9. با سلام
    به نظر من هرچيز در جاي خودش خوب است موضوع اين است كه ما جايگاهها را فراموش كرده ايم در ايتاليا ميبينم كه خانوم سپيده رئيس سادات چگونه به ايتاليايي ها درس رديف وترانه هاي ايراني را ياد ميدهد . بله براي عروسي همون موسيقي جاز خوب است گرچه كه كه سرنا و دهل كه در قديم در عروسيها نواخته مي شد از صد تا صداي درام و بقيه بم تر بود
    به نظر من خود فراموشي بد است چنانكه ميبينيم هنوز در اتريش رقص قديمي ( اسمشو نميدونم)از جايگاه خاصي برخوردار است در همه جاي دنيا سعي ميشه اصالتشون حفظ كنند به غير از ما ايرانيها البته تقصيري هم نداريم بعضي در لوس انجلس ، بعضي در اروپا و آمريكا همه ازهم دور شديم خوب طبيعي ميشه يك آش شله قلمكار

    پاسخحذف
  10. می بینم که بحث حسابی داغ شده و ما بی خبر از غافله
    دوست جان و D: جان اسمتونو بنویسید مام بدونیم کی هستین خوب .الان من کلی کارآگاه استخدام کردم برای کشف هویت شما دو دونفرD:
    خوب ما شاهد این بوده ایم که از روزی که ساسان به پدر گرامی گفته اند که نوایی قدیمی ئه،پدر جان شدیدن به تکاپو افتاده اند و کتاب های اجنبی جماعت را دانلود می کنند که شاید قطعه ای من باب میل کودکان شر و شیطان پیدا کنندD:
    البته من تا حدودی با حرف های خانم ایازی ،ناهید بانو و یک دوست موافقم.و به یک دوست عرض می کنم که در شعر هم تحول ایجاد شده . اما من فکر می کنم ما شاعر نو و خوبی رو از دهه ی 60 به بعد نداشتیم.نه اینکه اخوان، شاملو ، نیما قدیمی اند.اما برای این نسل نیستند و فاصله دارند یعنی با عموم جوون تر ها.اون ها حرف های نسل خودشونو می زدند و اوضاع ما کلی با دهه ی 40-50 فرق کرده.
    دوست جان کلن سنت مقوله ی مهمیه و نباید انقدر تند باهاش برخورد کرد و به ناهید بانو هم می گم که اتفاقن همین حفظ اصالت ها و پایبند بودن بهش اکثر اوقات مشکل سازه .
    سنت و گذشته رو باید خوب فهمید و خوب روش کار کرد و بعد هم جرئت این رو پیدا کرد که بذاریمش کنار و جلو بریم.
    الان مشکل ما این جرئته و این کنار گذاشتن ها ست.
    و البته فقط قضیه پر رو بازی و شجاع بودن نیست.مهم اینه که بستر این پیشرفته هم فراهم باشه که توی موسیقی ما عملن یه همچین بستری نیست.
    مثلن ساز های ما به طرز وحشتناکی داغونن و در مقایسه با ساز های اروپایی قابلیت خیلی کمی دارند.چون پیشرفتی نکردند .بعضی ها هم یه ساز هایی ساختن اما خب زمینه ی فکری ای پشت اش نبوده.یا مثلن آنالیز کردن آثار توی موسیقی ما جایی نداره.ما مهم ترین کاری که می کنیم موقع ی شنیدن قطعه اینه که میگیم فلان دستگاه و فلان گوشه هست.موضوع اینه که اصلن علم آنالیز قطعه از نظر تئوری های مختلف موسیقی اصلن وجود نداره و مطمئنن تا زمانی که یه کار از همه ی زوایا نقد نشه و ایراد هاش پیدا نشه نه تنها پیشرفت نمی کنیم بلکه درجا همم می زنیم و هر چی هم جلو تر می ریم کار ها و آثار موجود (چه بسا از اساتید باشند)پسرفت می کنند.الان رشته های مربوط به موسیقی توی دانشگاه فقط نوازندگی ساز های ایرانی و جهانی و آهنگسازیه .با اینا به کجا می رسیم؟حالا هی تند و تند نوازنده تولید کنیم.که چی بشه؟وقتی فکر نویی نسیت،وقتی آهنگساز با درک و شعوری نیست،وقتی منتقد درست حسابی نیست و تا هرکی بیاد از یه کاری نقد کنه همه با هم کتک اش می زنیم(مخصوصن وقتی به اساتید باشه)به کجا می خوایم برسیم؟
    و اینکه کسی که قراره کار نو انجام بده نه تنها باید خوب گذشته اش رو بشناسه و تحلیل کنه بلکه باید به علوم دیگه هم مسلط باشه تا بتونه ازشون ایده بگیره در حالی که الان موزیسین های ما چسبیدن به یقه ی موسیقی و می خوان از یه چیزی که دیگه کهنه شده مغزش و همه ی استفاده هارو ازش کردن چیز جدید بسازن.
    همینطور تو علوم دیگه.من با اون قسمت حرف یک دوست موافقم که ماها همش مشغول افتخار کردن به گذشته ایم و می خوریم و می خوابیم و غر می زنیم.
    اصلن ها یک لحظه فک کنید حافظ و سعدی و مولوی اصلن وجود نداشتند.فکر کنید که شجریان و مشکاتیان و علیزاده نیستند ،الان چی باز هم بشینیم پز تمدنمون رو بدیم؟یا کار کنیم ؟

    پاسخحذف
  11. می بینم که بحث حسابی داغ شده و ما بی خبر از غافله
    دوست جان و D: جان اسمتونو بنویسید مام بدونیم کی هستین خوب .الان من کلی کارآگاه استخدام کردم برای کشف هویت شما دو دونفرD:
    خوب ما شاهد این بوده ایم که از روزی که ساسان به پدر گرامی گفته اند که نوایی قدیمی ئه،پدر جان شدیدن به تکاپو افتاده اند و کتاب های اجنبی جماعت را دانلود می کنند که شاید قطعه ای من باب میل کودکان شر و شیطان پیدا کنندD:
    البته من تا حدودی با حرف های خانم ایازی ،ناهید بانو و یک دوست موافقم.و به یک دوست عرض می کنم که در شعر هم تحول ایجاد شده . اما من فکر می کنم ما شاعر نو و خوبی رو از دهه ی 60 به بعد نداشتیم.نه اینکه اخوان، شاملو ، نیما قدیمی اند.اما برای این نسل نیستند و فاصله دارند یعنی با عموم جوون تر ها.اون ها حرف های نسل خودشونو می زدند و اوضاع ما کلی با دهه ی 40-50 فرق کرده.
    دوست جان کلن سنت مقوله ی مهمیه و نباید انقدر تند باهاش برخورد کرد و به ناهید بانو هم می گم که اتفاقن همین حفظ اصالت ها و پایبند بودن بهش اکثر اوقات مشکل سازه .
    سنت و گذشته رو باید خوب فهمید و خوب روش کار کرد و بعد هم جرئت این رو پیدا کرد که بذاریمش کنار و جلو بریم.
    الان مشکل ما این جرئته و این کنار گذاشتن ها ست.
    و البته فقط قضیه پر رو بازی و شجاع بودن نیست.مهم اینه که بستر این پیشرفته هم فراهم باشه که توی موسیقی ما عملن یه همچین بستری نیست.
    مثلن ساز های ما به طرز وحشتناکی داغونن و در مقایسه با ساز های اروپایی قابلیت خیلی کمی دارند.چون پیشرفتی نکردند .بعضی ها هم یه ساز هایی ساختن اما خب زمینه ی فکری ای پشت اش نبوده.یا مثلن آنالیز کردن آثار توی موسیقی ما جایی نداره.ما مهم ترین کاری که می کنیم موقع ی شنیدن قطعه اینه که میگیم فلان دستگاه و فلان گوشه هست.موضوع اینه که اصلن علم آنالیز قطعه از نظر تئوری های مختلف موسیقی اصلن وجود نداره و مطمئنن تا زمانی که یه کار از همه ی زوایا نقد نشه و ایراد هاش پیدا نشه نه تنها پیشرفت نمی کنیم بلکه درجا همم می زنیم و هر چی هم جلو تر می ریم کار ها و آثار موجود (چه بسا از اساتید باشند)پسرفت می کنند.الان رشته های مربوط به موسیقی توی دانشگاه فقط نوازندگی ساز های ایرانی و جهانی و آهنگسازیه .با اینا به کجا می رسیم؟حالا هی تند و تند نوازنده تولید کنیم.که چی بشه؟وقتی فکر نویی نسیت،وقتی آهنگساز با درک و شعوری نیست،وقتی منتقد درست حسابی نیست و تا هرکی بیاد از یه کاری نقد کنه همه با هم کتک اش می زنیم(مخصوصن وقتی به اساتید باشه)به کجا می خوایم برسیم؟
    و اینکه کسی که قراره کار نو انجام بده نه تنها باید خوب گذشته اش رو بشناسه و تحلیل کنه بلکه باید به علوم دیگه هم مسلط باشه تا بتونه ازشون ایده بگیره در حالی که الان موزیسین های ما چسبیدن به یقه ی موسیقی و می خوان از یه چیزی که دیگه کهنه شده مغزش و همه ی استفاده هارو ازش کردن چیز جدید بسازن.
    همینطور تو علوم دیگه.من با اون قسمت حرف یک دوست موافقم که ماها همش مشغول افتخار کردن به گذشته ایم و می خوریم و می خوابیم و غر می زنیم.
    اصلن ها یک لحظه فک کنید حافظ و سعدی و مولوی اصلن وجود نداشتند.فکر کنید که شجریان و مشکاتیان و علیزاده نیستند ،الان چی باز هم بشینیم پز تمدنمون رو بدیم؟یا کار کنیم ؟

    پاسخحذف
  12. البته قضیه سر دراز دارد و فقط توش نباید جماعت موسیقی دان رو محکوم کرد .یه مشکل بزرگ ما مخطبان موسیقی اند.(نه تنها موسیقی بلکه هنر های دیگه)
    حمایت کردن از اشخاص خاص و بت کردن اون ها و حمله ور شدن به کسی که به بتشون بی احترامی می کنه از جمله مشکلات این اشخاصه.ما منکر این نیستیم که اساتید زحمت زیاد کشیدند و صد البته احترامشون واجبه .اما بار ها دیدم که وقتی آلبومی اومده بیرون چه جوری جبهه های چپ و راست برای حمایت و طرفداری از اثر درست شده که به خاطر نبود فضای نقد اغلب با دعوا و کتک کاری تموم شده.وقتی بزرگ تر های ما اجازه نمی دن که یکی که کوچیک تره به آلبوم و اثر جدید توی بازار بگه چرته(می دونم این بی احترامی اما وقتی دو بار سه بار این جرئت رو داشته باشه که بگه بعدن یاد میگیره که مثه بچه های با ادب نقد کنه)چه انتظاری از پیشرفت هست؟
    خلاصه اینکه از بحث دور نشیم ، وقتی یه بچه ی 7-8 ساله می گه اینا قدیمیه ،بدونید که واقعن قدیمیه و نباید ازش توقع داشت که حاضر باشه این چیزا رو گوش کنه.مگه ما چن تا کار ایرانی ،با سار های ایرانی برای بچه ها داریم که حالا توقع داریم ازشون؟
    من نمی گم رسانه مقصر نیست.اما همین آقایونی که کار موسیقی ایرانی و سنتی کار می کنند به جای روی همو کم کردن و حال همدیگه رو گرفتن(نگید نیست که تو همه جا دیده میشه)اگه نشسته بودن با ساز های ایرانی برای بچه ها موسیقی ساخته بودند ،موسیقی که متناسب با سن بچه ها باشه،مطمئن باشید الان وضع اینجوری نبود.

    پاسخحذف
  13. با تشكر و قدرداني از دوستاني كه اعلام نظر فرمودند.
    در هر كدوم از نظرات نكات جالب و قابل توجهي وجود داشت.

    ***
    واقعيت اينه كه انتظاراتي از خانواده هست.
    وقتي والدين با انجام هزينه و صرف وقت بچه را به كلاس موسيقي مي ارن و با وجود همه ي مشكلات تلاش مي كنن. اين كارشون كاملا قابل قدردانيه.
    اما واقعيت اينه كه براي آموزش موسيقي اين كافي نيست.بعبارت ديگه معلم از عهده ي انجام همه ي كار بر نمي اد. و تصور اينكه با نيم ساعت حضور در كلاس موسيقي در هفته وظايف خودمون رو در مورد آموزش موسيقي بچه ها بجا آورديم.شايد بجا نباشه.
    البته عوامل ديگري هم هست كه دوستان اشاره كردند . ولي من با انها كاري ندارم چون از عهده ي من خارج است.من به آنها عوامل بيروني مي گويم.
    توجه من روي عوامل دروني است عواملي كه من مي توانم روي انها تاثير داشته باشم . خودم ، هنرجو و خانواده اش
    ****
    هنرجوي موسيقي بايد موسيقي خوب گوش بكنه.خوراك عالي شنيداري داشته باشه. اصلا بحث گونه هاي موسيقي نيست.
    هر نوع موسيقي مي تونه توليد و عرضه بشه و مخاطب خودش رو داره. اما وقتي مبحث يادگيري مطرح مي شه اونوقت استانداردها ي آموزشي مطرح مي شه.
    بدون اينكه قصد توهين به طبقه ي خاص و موسيقي خاصي را داشته باشم.بايد عرض كنم نوع موسيقي كه يك شوفر زحمتكش تريلي تو جاده گوش مي كنه قاعدتا متفاوت از اون موسيقي است كه يك هنرجوي موسيقي و خانواده ي تحصيل كرده اون گوش مي كنن.


    مثالي مي زنم.
    در رژيم غذايي كودك بايد استاندارد هاي تغذيه رعايت بشه.
    لبنيات و سبزيجات و مواد پروتيني و....
    والدين مجاز نيستند صرفا بر اساس تمايلات كودك فقط به اوپفك و... بدهند.
    در مورد موسيقي هم همينطور.بايد در منزل موسيقي خوب پخش بشه. منظور من از موسيقي خوب ، موسيقي جديه. در همه بخش ها. براي همه ي حالات انساني شادي ،غم، هيجان، رقص و.... تعداد زيادي موسيقي خوب وجود داره ولي مثل هر گوهر گرانبهايي، براحتي قابل دسترس نيست. بايد جستجو كنيم و اونها رو بدست بياريم.
    چنانكه در اموزش موسيقي به كودكان هم ما از همه ي گونه هاي موسيقي استفاده مي كنيم.
    ماعادت هاي خوب از جمله شنيدن دقيق موسيقي (پرورش گوش موسيقايي وشناخت اون)، تغديه ي موثر و عادت به مطالعه. را در بچه ها ايجاد كنيم .البته به شرط آنكه در خودمون و دوستانمون ايجاد شده باشه.
    من هم ممكنه هر چند ماه يكبار پفك بخورم. اما اين تبديل به يك عادت غذايي براي من نميشه.
    يا براي شناخت گونه هاي مختلف موسيقي و پتانسل هاي دروني موسيقي مطربي و كاباره اي و عاميانه هم گوش كنم.وادعا مي كنم بعضي از آنها بسيار شنيدني هستند.
    اما متوجه تفاوت ها هم هستم.
    ما نمي تونيم بچه ها رو بحال خود رها كنيم .
    در غير اين صورت تغيير عادتهاي نارواي اونها بسيار دشوار وشايد ناممكن خواهد بود.و موضوع وقتي دردناك خواهدشد كه اين كودكان رها شده والدين نسل بعدي باشند.

    پاسخحذف
  14. سلاااااااااااااااااااااااااااااام.

    بالاخره سر و کله ی موجودی شیطون و بازیگوش و پیدا شد.


    من نه متخصصم نه موسیقی شناس و نه هیچی :دی

    اما با یه دوست موافقم! بچه های نسل ما، در دوره ای رشد کردن که همه چیز به سمت کوچیک شدن و مینیمال شدن پیش می ره! خونه های کوچیک، وسایل کوچیک، کامپیوترهای کوچیک، ماشین های کوچیک، و حتی نوشته های کوچیک! طرفداری که مینیمال نویسی توی این دوره پیدا کرده شدیدا رو به افزایشه! مردم دیگه حتی حوصله ی متن های بزرگ رو هم ندارن! می خوان یه جمله ی کوچیک بخونن که حاوی 3 ترابایت اطلاعات باشه!

    این نسل که همه چیز براش کوچیک شده! برای تخلیه ی هیجان هیچ فضایی نداره. پس باید با صدای بلند آهنگ هایی که مبتذل نام گرفته اند ، برای خودش فضای مجازی ایجاد کنه و توی اون فضا انرژیش رو تخلیه کنه!
    پس رو میاره به اینجور آهنگ ها!


    اما علت دیگه ای هم هست که ارتباطی به مردم نداره. به موسیقی دان ها مربوطه!

    یه مثال می خوام بزنم! ایران خودرو الان کلی ساله که داره ماشین تولید می کنه! و کلی ساله که داره درجا می زنه و هیچ پیشرفتی نداشته! این به خاطر اینه که فقط رقبا رو سرکوب می کنه و اجازه ی رقابت با سایر شرکت های خودرو سازی رو به خودش نمی ده!
    یه جورایی خودش رو منزوی کرده و می گه همینم که هستم!

    حالا این شده حکایت موسیقی دان های سنتی ایرانی!
    به جای اینکه سعی کنن با بقیه ی سبک ها رقابت کنند، اونها رو سرکوب می کنن و برای خودشون خلوتی انتخاب می کنند و می گن همینیم که هستیم! و بعد از این همه سال هنوز دارن مرغ سحر و ... رو می خونن!

    به نظر من زیبا ترین کار جدیدی که توی موسیقی سنتی ارائه شده، تصنیف وطن همایون شجریان هست!

    اینقدر این کار هیجان آور و زیبا و منحصر به فرد و جدید هست که رقابت می کنه با سبک های دیگه!
    حتی من یه دوست داشتم که تصنیف وطن همایون رو وسط یه عالمه آهنگ از سبک های پاپ و راک گذاشته بود و با علاقه بهش گوش می داد!

    پاسخحذف
  15. سلام
    حیف که ازون شکلک ها نیست...... بهر حال پیشنهاد میدم فعلا مطلب جدید در وبلاگ گذاشته نشودوهمین را ادمه بدهیم تا فرصت کنیم همه نظرها را بخونیم بحث جالب است من هنوز همه را (مخصوصا..نظرات...) نخوندم پس همچنان ادامه بدهید وبه سایرین هم بگوئیید که .....کجئید کجائید... درضمن جوانان نوجوانان.... فکر نکنید که ما قصد حمله داریم وموضع گیری نکنید چون واقعا از نظرات شما (حداقل من) استفاده میکنیم ویاد میگیریم

    پاسخحذف
  16. دوباره سلام
    واله خیلی وقت لازم داریم تا به این نظرها نظر بدیم. من یک نگاهی کلی کردم ودوست دارم بیشتر صحبت بشه وبرخی سو>تفاهمات هم رفع بشه... فعلا یک نکته کلی که همیشه نظرم بودم بگم
    شاداب جان هیچ اثر هنری را نباید بگوئیم (چرت) ..من شخصا با این روش که متاسفانه در بساری هنرمندان میبینم مخالفم که دیگری را بکوبد و..و.. اما نقد خیلی خوب است ونظرها بستگی به سلیقه هم داردو شدیدا معتقدم که جوانان ما سعی بسیاری در نوآوری موسیقی دارند. مثلا چندی پیش کسی میگفت.." قمصری...خوشم نمیادو..و..) گفتم اما من دوستش دارم چون تلاش میکند واین کارش قابل احترام است. همه میدانید که من چه گوش میکنم(فقط وفقط) اما این را هم میدانید که مثلا چقدر از کارهای جوانان لذت میبرم .فکر میکنم این در نسل ما ودر اکثریت عمومیت دارد.یعنی یک هنرمن ویم طرفدار هنر باید ذهنش از هرچه نفی کننده است بدور باشد تا زمینه پیشرفت در سازنده ومخاطب پیش آید. حال اگر به فرض من همچنان سلیقه ام همان است که بود .نباید بهانه ائی برای پس روی ویا خاموش ماندن کسانی باشد که میتوانند پیش بروند.
    در مورد شعرا هم بله میدانید که اصولا هنر در هر دوره ائی نشان دهنده تاریخ آن دوره (از هر نظر)است.منهم حس میکنم که از لحاظ شعر وشاعری کمی ایسادیم وپیش نمی رویم. واین خود جای تعجب است که چرا دیگر کمتر شعر می سرایند ولی به گمانم هنرمندان رو به سوی سایر هنر ها آوردند.البته شاید هم هستند وما نمی شناسیم. ولی سخن حافظ ومولانا وسعدی.. محدود به یک زمان نیست .میبینید که در هر زمانی .، انگار تازه سروده شده است
    خوب فعلا عجله دارم بقیه را هم میخونم ومنتظر نظرات سایرین میمانیم

    پاسخحذف
  17. در ضمن با اون قسمت که کارهائی در موسیقی ایرانی برای بچه ها نکردند..اگر واقعا اینطور است کاملا صحیح است. اما چرا شماها این کاررا نکنید..اینهمه فکر وایده خوب دارید.جرئت در این است وباید جرئت کنید وحرف وهنرتان رابدون لگد کوب کردن دیگران ارائه بدهید. مثلا من خودم از تو وکیارش خیلی توقع دارم(درگوشی...قبلا هم حرفت را زدی...)وحتما امثال شما کم نیستند...پس قطعا به آینده موسیقی باید امیدوار وخوشبین بود

    پاسخحذف
  18. امیر حسین جان
    حرفات درست ومنطقی... اما آیا زندگی در خدمت شماست یا شما در خدمت زندگی... کوچک شدن خانه و..و..و.... دلیل بر کوچک شدن فکر وقلب نیست(البته به نظر من) .وقتی جهان به این بزرگی را درقلبت حس میکنی ..پس کوچک نیستی...حرفی میزنم که بگوئیئ ..واااای.... باز هم سنت.بازهم قدیمیو...اما اگر عرفان مشرق زمین را بفهمیم ومولانا و..و.. را بشناسیم... آنوقت هیچوقت ودر هیچ جا در عالم مجازی حس کوچکی نمیکنیم. چون دردرون بزرگ هستیم به اندازه تمام هستی .
    برای تخلیه انرژی هم راهای زیاد است. ابته من خودم هم موسیقی که دوست دارم با صدای بلند گوش میدم. والبته وطن زیبای همایون که شاهکار است ولی از حس مرغ سحر (باز به نظر من) کم نمیکند واینجا باز همان بحث سلیقه هم هست .زیبائی گل سرخ از زیبائی گلهای دیگر کم نمیکند و.هر گلی یک بوئی دارد

    پاسخحذف
  19. باسلام
    خیلی ممنون خانوم ایازی که این جوانها را با صحبتهای منطقی تون راهنمائی می فرمائید
    الان موقع این است که این جوانها دست به دست هم بدهند و کارهای خلاق ( شعر نو ، موسیقی خوب و نقاشی خوب و...) ارائه بدهند ولی متاسفانه بعضی هاشون البته نه همه نمیدونند هیچکاری بدون تمرین و پشتکار زیاد بدست نمی یاد عصر سرعت فکر میکنند با یکبارخواندن یک شعر و یا یکبار موسیقی گوش دادن میتونند به هدف برسند فکر میکنم اگر هرکدام ما بریم مدتی در یک کشور غربی زندگی کنیم مفهوم کار کردن و عمیق شدن در کارها را متوجه میشیم اینجا همه نگاهها سطحی شده به خاطر همین هم کار ماندکاری درست نمی شه اگر بخواهیم یک شاعر خوب و یا یک نویسنده خوب بشویم بایستی سالها مطالعه کنیم و وقت بگذاریم و روی هرکار کاملا"متمرکز بشیم تا بتونیم یک کار عالی ارائه بدهیم که سالها همه آنرا زمزمه کنند

    پاسخحذف
  20. با درود
    اگر بدونید چقدر در این چند روز این هوای آلوده را استنشاق کردم.با ورتان نمیشود که با این همه ، الان که ساعت 10 شب است واز بیرون رسیدم هنوز انرژی بحث کردن دارم
    ممنون ناهید خانم. آخه من همیشه در جوانها خودم را پیدا میکنم وعاشق این جوانها ونوجوانها هستم... ومیبینم که چقدر همه با استعداد وبا هوش و..و.. هستند از بحث کردنشان لذت میبرم... بحث میکنند .پس هستند.
    اما متاسفانه یک خصلت خیلی بدرا در سالهای اخیر در فرهنگ خودمان کشف کردم کا از ما بزرگترها( البته ببخشید منظورم شماها نبستید) به جوانانمان تسری پیدا کرده ودر هر جا وهر بحثی متوجه میشوم که ریشه در کجا دارد . این خصلت بد فرهنگی مت..این است که همیشه مقصررا در بیرون از خود جستجو میکنیم.همیشه آن دیگری مقصر است . که البته غرور وخود خواهی هم زاده همین خصلت است ویا بر عکس....مثلاوقتی از خانه بیرون میائیم میبینیم که از هر 10 تا ماشین 8 تاش تک سرنشین هستند. کجای دنیا مردم از صبح تا شب با ماشین های تک سرنشین در خیابانها هستند. خوب در این حالت آن تولید کنند هم خوش بحالش است وهرروز چند تکه حلبی را سرهم میکند وبه اسم خودرو به ما میفروشد تا بریم سبزی بخریم یا مرکز تجاری ها را دور بزنیم یا دنبال دخترها بیفتیمو..و..و..
    خوب در این حالت .این جوانان نازنین ودوست داشتنی تقصییری ندارند که علیرغم آنهمه استعداد ونبوغ و..و..منتظرند تا یکی دیگر کاری بکند.
    گذشته چراغ راه آینده است. سرمایه های دیروز امیدهای فردا هستند. حال وقتی به قول شاداب که بله خوب است که درسهاوآموخته های پیشینیان را بشناسند-گوش دهند- لذت ببرند.اما چیزی هم باید نو ساخته شود. وفقط اینها را باید متوجه کرد که آنها آن کارها را کردندوآنانی ،حتی در گذشته موفق وماندگار شدند که عاشقانه تلاش کردند وراه را برای شما ها باز کردند حالا نوبت شماست تا پاسخگوی نسلهای بعدی باشید .تکلف از گذشتگان رفع شده..وکاملا معتقدم که هیچ مانعی در سرراه آنان نمی باشد. فقط وفقط باید این در بیرون از خود مقصررا جستجوکردن از روح وروان پاک شود.
    من میدونم که اگرمثلا امیر حسین بخواهددر کنار هر کار دیگری ، یک نویسنده بسیار خوب شود. فقط باید خودش بخواهد وهمینطور دیگران در هر چه که علاقه دارند..ومثل بعضی ها!!!!که نشان داد که خواستن توانستن است
    راستی همین جمله بالا( خواستن توانستن است)..بچه ها مربوط به چند سال قبل بزگان ادب فارسی است؟... ولی میبینید کا امروزه به طرق مختلف آن را آنالیزه میکنندو..و.. فیلمها، کتابها ،نوارها..(مثل فیلم وکتاب راز)تهییه میکنند تا این منظوررا برسانند. پس هر آنچه که قدیمی شد میتوان به شکل نوعی هم آفرید.البته در هنر که میتوان خیلی کارها کرد وقتی در فیزیک به یکباره تحول ودگرگونی میکنند .چرا درهنر نتوان کرد. فقط وفقط عشق وتلاش

    پاسخحذف