بادبادك بازي يكي از بازيهاي مورد علاقه من بود .خصوصا اينكه ار الف تا ي را بايد خودمون انجام مي داديم.گزن(چوب حصير)را از وسط قاچ مي كرديم و مي انداختيم تو تشت اب. بعد اونو به صورت كمان در مي اورديم.بعد با كاغذ هاي روزنامه يا كاغذ زرد مخصوص( بوردا الگوي خياطي) و سريش و... باد بادك را درست مي كرديم گاهي اوقات يه صورت خندون را هم روي بادبادك نقاشي مي كرديم در اخر هم نوبت دو تا گوشواره و يه دنباله بلند بود. دو تا گوشواره به دو طرف بادبادك وصل مي كرديم و يه دنباله بلند بصورت زنجير در انتهاي بابادك.شبيه يه عروس. بعد يه نفر اونو نگه مي داشت توي هوا و سر نخ تو دست نفر ديگري بود .به اينكار مي گفتيم الله دادن. يه نفر الله مي داد و ديگري بابادك را هوا مي فرستاد. بابادك پرواز مي كرد مراحل اوليه پرواز يه كم مشكل بود. بعضي وقتا بادبادك كله مي كرد و با مخ مي اومد تو زمين. بالاخره پرواز شروع مي شد. بادبادك پرواز مي كرد و مي رفت تو هوا. سر بابادك به يه قرقره وصل بود كه از سبد خياطي مامان كش رفته بوديم. بادبادك تو هوا ميرقصيد و بالا و بالاتر مي رفت.سرعتش هي بيشتر و بيشتر مي شد.توي نخ پس كردن از قرقره كم مي اورديم.به ناچار قرقره رو مي داختيم رو زمين . قر قره مثل فرفره رو زمين مي چر خيد و نخ ها از ش رها مي شد. باد بادك هي بالا و بالاتر مي رفت چشمامون به بادبادك دو خته بود. يه ان به خودمون اومدم ديديم قرقره خالي رو زمين افتاده همه نخ ها از ش خارج شده و بادبادك رقص كنان بالا و بالا تر ميره!!(بادبادك فراركرده بود) اين بابادك هاي چيني خيلي خوشگلن ولي من دوست داشتم يكي از اون بابادك هاي دست ساز خودمون رو ببينم. تو پارك يه ادم همن سن و سال خودم ديدم با موهاي سفيد يه دونه از اونها درست كرده بودو فرستاده بود هوا. در بين دهها باد بادك رنگارنگ خارجي اين بابادك جلوه خاصي داشت
ماهی سیاه کوچولو چرا بر خلاف باد در پروازه؟... اصلا جای ماهی تو آسمون نبسیت که شاید برای همین راه را نمیدونه.. منهم بادبادک را از بچگی دوست داشتم اما یادم نمیاد که بازی کرده باشم..درست کردنش یادمه..ولی بازیش نه.. آخه من همیشه بزرگ بودم واین بازیها مال بچه هابود...وحالا همش دلم میخواد که بچه وجوان ونوجوان بشم وبرم بادبادک بازی... خوب اینهم از نتایج خارج از سن زندگی کردن است.. برای همین معتقدم که انسان در هر سنی باید به اندازه همان سن زندگی کند ولی بادبادک را من به این دلیل دست دارم که حس سبکی وپروازش را حس میکنم ونوعی آرامش میده ..سبک بال وساده وآرام وبدون هیاهو با باد میرقصد وپرواز میکند. شاداب جای تو خالی بود اون روز بچه ها کمی بازی کردند وچند تا عکس هم هست که شاید سر فرصت بفرستم..
من هم بادبادك بازي را دوست داشتم ومثل آقاي شايگان اونا درست مي كردم برا بادبادك قرقره ي زنجير نشان كه نخ اون كلفت و مقاوم بود مي خريدم و معمولا چند قرقره با سر هم مي كرديم و اونا دور يه قوطي شير خشك خالي مي پيچيديم . اين كار برا اين بود كه هنگامي وزش باد كم مي شد بشه اونا سريع جمع كرد . گاهي اقات چندتا فانوس رنگي از جنس كاغذ رنگي آبي سرخ و سبز كه دو سر اونا به مقوا مچسيانديم و سر بالا را به اندازه ي يه يك تومني سوراخ مي كرديم كه شمعي كه داخل اون روشن مي شد خاموش نشه . مقداري كه بادبادك بالا مي رفت يه فانوس و بعد فانوسي ديگر من تا چهار فانوس را هم مي بستم البته بادبادك بزرگ بود و بايد وزرش باد هم مناسب . اين به تجربه ي بچه ها بستگي داشت . خيلي اين فاموسها تو دل شب زيبا بود . بيشتر اوقات يا شمع مي افتاد و يا وقتي به آخر مي رسيد و ما حواسمان نبود فانوس آتش مي گرفت و باد بادك راها مي شد اون وقت دل ما هم همراه اون مي خواست پرواز كنه كه از سقوتش جلو گيري كنه . اميد وارم يه روز كه فراغت حاصل شد يكي يك بادبادك درست كنيم بريم پارك جنگلي و اونا را با هم هوا كنيم . اگه فانوس آتش گرفت مي دانم شادب و باقي دوستان توان رسيدن به اونا دارند كه باعث آتش سوزي نشود .
با تشكر از مسافر عزيز آثار هنري آقا سعيد بي نظيره به دوستان پيشنهاد مي كنم از سايت بالا بازديد كنند و از آثار هنري دوست عزيزمون آقا سعيد(طراح جواهرات) لذت ببرند.
غیر از هنر که تاج سر آفرینش است دوران هیچ منزلتی پایدار نیست.
يكي از دوستان من رو ياد يه نوع ديگه از بادبادك انداخت. بابادك مدل خاك اندازي. باز يهاي قديم خيلي مدبرانه بر گزار ميشد.
خيلي كوچيك كه بوديم نمي تو نستيم بادبادك هوا كنيم و تو باز ي بزرگتر ها شريك بشيم . اونا براي ما هم فكري كرده بودن.لبه هاي دو طرف يه كاغذ مستطيل شكل راتا مي كردن و بالاي اون رو سوراخ مي كردن و بهش نخ مي بستن.ما هم سر نخ رو مي گرفتيم و مي دويديم بادبادك هم پشت سر ما به هوا مي رفت تا مي دويديم بادبادك هم پشت سر ما مي اومد و به محضي كه متوقف مي شديم بادبادك هم روي زمين مي افتاد.بنابر اين كار ما بسيار سخت تر بود اونها هم سرفرصت به كارهاي خودشون مي رسيدن!
با درود من هنوز در فکر نوشته شاداب هستم.جمله فیلسوفانه ائی است بادبادک- شنا- باد- برخلاف..... چندین بار جمله شاداب را خوندم. هنوز هم نمیدونم چرا ماهی کوچولو در آسمان وآنهم بر خلاف باد شنا میکنه... ظاهرا هیچیش بهم ارتباط نداره اما ..در باطن چرا... این بار که این جمله را خوندم .فکر کردم چه خوبه که هر چیز وهر کس در اون جائی باشه که باید باشه ودر جهت مخالف جریان زندگی حرکت نکنه... چون قطعا رفتن سخت میشه وشاید غیر ممکن... اما اگر در راهی که هست یعنی راه خودش.با ثبات واستوار باشه حتما بدون توجه به خار مغیلان راه را به پایان خوبی میرسونه. پس اینبار یک بادبادک از پرنده درست کنیم وبه دست باد بسپاریم پرنده پرواز را بلده وماهی را به دریا ببریم که شنا میدونه وآهورا در صحرا رها کنیم وخودرا به جریان زندگی وخدا بسپاریم
راستی بقیه کجا هستند...مدیریت وبلاگ خیلی کم کار شده امیر حسین اگر غیبتت طولانی بشه....میگم شاداب برات یک یک پست بذاره...(خودت میدونی که ...) بهر حال آنها که میخونند سلام مارا به بقیه که نمی خونند برسانند
آره خانوم ایازی باید کتاب ماهی سیاه کوچولوئه صمد بهرنگی رو بخونید تا متوجه بشید منظورم رو و اینکه من کلن باهاتون مخالفم که آدم خودشو به جریان زندگی بسپاره.مثل وقتی که یکی می افته تو رودخونه و خودشو میسپره به آب و هیچ تلاشی برای نجات پیدا کردنش نمی کنه.آب هم محکم به سنگ و تخته می زنتش و آخرش هم معلوم نیس سر از کدوم ناکجایی در بیاره یا توی کدوم اقیانوس مدفون بشه ... آدم باید زورش به زندگی که همون جریان آبه برسه. اینکه هر چی شد ،شد و هر چی خدا خواست آدمو به جایی نمی رسونه.طبیعت و زندگی نمی دونن شما چی می خواید.تا شما رو بهش برسونند.زندگی وحشیه.باید رامش کرد.باید انقدر بر خلافش حرکت کرد و سختی کشید تا رام شما بشه.اون موقع هست که آدم به چیزی که می خواد می رسه اما مسئله اینه که همه ی آدما دنبال همون مسیر صاف و هموار زندگی هستند ،همون روال عادی ای که از ابتدای وجود بشر بوده.در طی تاریخ میبینیم که هر نسلی به شکلی خودشونو به قضا و قدر و روال عادی زندگی می سپره و خدا رو برای توجیه تنبلی های خودشون میسازه تا بگه هر اتفاقی که می افته خدا خواسته و ما هم راضی هستیم به هرچی که خدا می خواد. در حالی که باید بدونیم انسان چه اراده و قدرت وحشتناکی داره.که می تونه حتی برخلاف مسیر رودخونه حرکت کنه و همه ی ایده ها و افکار و طبیعت و قضا رو رام خودش کنه و اینه سر آغاز تغییر و تحول. . اما..ماهی سیاه کوچولو همیشه یه دونست.همیشه تنهاست.تو هر نسلی چند تایی بیشتر ازش پیدا نمی شه.همه هم مسخرش می کنند..تو بادبادک های آسمون فقط یه ماهی سیاه کوچولو هست که تلاش می کنه تا بر خلاف همه حرکت کنه،تا تجربه کنه چیزایی رو که بقیه ازش می ترسند و فراموشش کردند و واقعیت اینه که ماهی سیاه کوچولو باید و باید همیشه یه دونه باشه.چون اگه همه ی آدما بخوان بر خلاف جریان زندگی حرکت کنند،اون خلاف جریان آب میشه یه چیز عادی،یه کار عادی .اونخت هس که ماهی سیاه کوچولو بر می گرده تو مسیر عادی آب وقتی که خلوته و همه تو روزمرگی هاشون گم شدند،صدف های ریز و کوچولوی ته دریا رو کشف میکنه (در واقع این خلاف همه حرکت کردند استعاره هست از هر کاری که انجام میدیم)
با سلام خدمت شادب عزيز من با شما موافقم .اكثر ادما يا از رو تنبلي يا از رو راحت طلبي خودشونا به دست جريان آب مي دند . و همراه اون ميرن و بستگي به بستر رود داره گاهي مردابي و زمان باطلاقي و .... همه نمي توانند برخلاف جريان آب شنا كند چرا كه در درجه ي اول شهامت مي خواد و بعد شناخت و آمادگي . مثلن اگه تو تو كاس موسيقي تنها به همون نكاتي كه استاد مي گه توجه كني و در همان مسير خوب هم حركت كني تازه ميشي يه شاگرد خوب و بعد هم يه استاد خوب و در انتها همين درس و همين مشق . آدمهايي كه تو رشته ي موسقي برخلاف جريان آب شنا كردن و سختي راه را پذيرفتن ميشن بتهون و..... تو شعر وقتي نميا برخلاف قواعد شعر كهن سرود و برخلاف روند اون حركت كرد با وجود تمام تحقير ها وسرزنش ها شد نيما . ماهي سياه كوچلو هم بر خلاف جريان زندگي حركت كرد جسارت داشت و شهامت از مرغ سقا و مرغ ماهي خوار نترسيد رفت و رسيد به دريا. هرچند پايان قصه دريا بود ولي اگه داستان را از دريا شروع كنيم اونا پيدا كنيم كه بر خلاف موج كه به ساحل مياد حركت مي كنه و دنبال اقيانوسه و اونجا با كوسه و نهنگ دست به گريبانه . در مجوع مي شه گفت انسانهاي ماندگار در تاريخ همه بر خلاف جريان آب زندگي كردند . و اما در مورد نظر سركار خانم ايازي . ايشان با توجه به حرفه كاري و بر خورد با انواع اقسام بزه هاي اجتماي كه همه از روي ناآگاهي به آب زده و براي عبور از حتي ميسر عادي زندگي.با دست و پاچگي بدون اندكي شناخت خواسته اند بر خلاف جريان آب زندگي كند كه منهاي عواقب منفي دست و پا شكسته و افسرده به كنجي خزيده اند . موفق و شاد باشيد
دوست سفر كرده تحليل دقيقي از موضوع ارايه كرده و خوب جمع بندي كرده. واقعيتش اينه كه اونايي كه اگاهانه در خلاف جهت اب شنا مي كنند و موفق مي شوند اگه در جهت اب هم شنا كنند بسيار موفق هستند.
بادبادك بازي يكي از بازيهاي مورد علاقه من بود .خصوصا اينكه ار الف تا ي را بايد خودمون انجام مي داديم.گزن(چوب حصير)را از وسط قاچ مي كرديم و مي انداختيم تو تشت اب. بعد اونو به صورت كمان در مي اورديم.بعد با كاغذ هاي روزنامه يا كاغذ زرد مخصوص( بوردا الگوي خياطي) و سريش و... باد بادك را درست مي كرديم گاهي اوقات يه صورت خندون را هم روي بادبادك نقاشي مي كرديم در اخر هم نوبت دو تا گوشواره و يه دنباله بلند بود. دو تا گوشواره به دو طرف بادبادك وصل مي كرديم و يه دنباله بلند بصورت زنجير در انتهاي بابادك.شبيه يه عروس.
پاسخحذفبعد يه نفر اونو نگه مي داشت توي هوا و سر نخ تو دست نفر ديگري بود .به اينكار مي گفتيم الله دادن.
يه نفر الله مي داد و ديگري بابادك را هوا مي فرستاد.
بابادك پرواز مي كرد مراحل اوليه پرواز يه كم مشكل بود. بعضي وقتا بادبادك كله مي كرد و با مخ مي اومد تو زمين.
بالاخره پرواز شروع مي شد. بادبادك پرواز مي كرد و مي رفت تو هوا.
سر بابادك به يه قرقره وصل بود كه از سبد خياطي مامان كش رفته بوديم.
بادبادك تو هوا ميرقصيد و بالا و بالاتر مي رفت.سرعتش هي بيشتر و بيشتر مي شد.توي نخ پس كردن از قرقره كم مي اورديم.به ناچار قرقره رو مي داختيم رو زمين . قر قره مثل فرفره رو زمين مي چر خيد و نخ ها از ش رها مي شد. باد بادك هي بالا و بالاتر مي رفت چشمامون به بادبادك دو خته بود.
يه ان به خودمون اومدم ديديم قرقره خالي رو زمين افتاده همه نخ ها از ش خارج شده و بادبادك رقص كنان بالا و بالا تر ميره!!(بادبادك فراركرده بود)
اين بابادك هاي چيني خيلي خوشگلن ولي من دوست داشتم يكي از اون بابادك هاي دست ساز خودمون رو ببينم. تو پارك يه ادم همن سن و سال خودم ديدم با موهاي سفيد يه دونه از اونها درست كرده بودو فرستاده بود هوا. در بين دهها باد بادك رنگارنگ خارجي اين بابادك جلوه خاصي داشت
ماهی سیاه کوچولو چرا بر خلاف باد در پروازه؟... اصلا جای ماهی تو آسمون نبسیت که شاید برای همین راه را نمیدونه..
پاسخحذفمنهم بادبادک را از بچگی دوست داشتم اما یادم نمیاد که بازی کرده باشم..درست کردنش یادمه..ولی بازیش نه.. آخه من همیشه بزرگ بودم واین بازیها مال بچه هابود...وحالا همش دلم میخواد که بچه وجوان ونوجوان بشم وبرم بادبادک بازی... خوب اینهم از نتایج خارج از سن زندگی کردن است.. برای همین معتقدم که انسان در هر سنی باید به اندازه همان سن زندگی کند
ولی بادبادک را من به این دلیل دست دارم که حس سبکی وپروازش را حس میکنم ونوعی آرامش میده ..سبک بال وساده وآرام وبدون هیاهو با باد میرقصد وپرواز میکند.
شاداب جای تو خالی بود اون روز بچه ها کمی بازی کردند وچند تا عکس هم هست که شاید سر فرصت بفرستم..
من هم بادبادك بازي را دوست داشتم ومثل آقاي شايگان اونا درست مي كردم برا بادبادك قرقره ي زنجير نشان كه نخ اون كلفت و مقاوم بود مي خريدم و معمولا چند قرقره با سر هم مي كرديم و اونا دور يه قوطي شير خشك خالي مي پيچيديم . اين كار برا اين بود كه هنگامي وزش باد كم مي شد بشه اونا سريع جمع كرد . گاهي اقات چندتا فانوس رنگي از جنس كاغذ رنگي آبي سرخ و سبز كه دو سر اونا به مقوا مچسيانديم و سر بالا را به اندازه ي يه يك تومني سوراخ مي كرديم كه شمعي كه داخل اون روشن مي شد خاموش نشه . مقداري كه بادبادك بالا مي رفت يه فانوس و بعد فانوسي ديگر من تا چهار فانوس را هم مي بستم البته بادبادك بزرگ بود و بايد وزرش باد هم مناسب . اين به تجربه ي بچه ها بستگي داشت . خيلي اين فاموسها تو دل شب زيبا بود . بيشتر اوقات يا شمع مي افتاد و يا وقتي به آخر مي رسيد و ما حواسمان نبود فانوس آتش مي گرفت و باد بادك راها مي شد اون وقت دل ما هم همراه اون مي خواست پرواز كنه كه از سقوتش جلو گيري كنه .
پاسخحذفاميد وارم يه روز كه فراغت حاصل شد يكي يك بادبادك درست كنيم بريم پارك جنگلي و اونا را با هم هوا كنيم . اگه فانوس آتش گرفت مي دانم شادب و باقي دوستان توان رسيدن به اونا دارند كه باعث آتش سوزي نشود .
جناب شايگان آدرس سايت سعيد
پاسخحذفwww.genesisgr.com
با تشكر از مسافر عزيز
پاسخحذفآثار هنري آقا سعيد بي نظيره
به دوستان پيشنهاد مي كنم از سايت بالا بازديد كنند و از آثار هنري دوست عزيزمون آقا سعيد(طراح جواهرات) لذت ببرند.
غیر از هنر که تاج سر آفرینش است
دوران هیچ منزلتی پایدار نیست.
يكي از دوستان من رو ياد يه نوع ديگه از بادبادك انداخت.
پاسخحذفبابادك مدل خاك اندازي.
باز يهاي قديم خيلي مدبرانه بر گزار ميشد.
خيلي كوچيك كه بوديم نمي تو نستيم بادبادك هوا كنيم و تو باز ي بزرگتر ها شريك بشيم .
اونا براي ما هم فكري كرده بودن.لبه هاي دو طرف يه كاغذ مستطيل شكل راتا مي كردن و بالاي اون رو سوراخ مي كردن و بهش نخ مي بستن.ما هم سر نخ رو مي گرفتيم و مي دويديم بادبادك هم پشت سر ما به هوا مي رفت تا مي دويديم بادبادك هم پشت سر ما مي اومد و به محضي كه متوقف مي شديم بادبادك هم روي زمين مي افتاد.بنابر اين كار ما بسيار سخت تر بود اونها هم سرفرصت به كارهاي خودشون مي رسيدن!
با درود
پاسخحذفمن هنوز در فکر نوشته شاداب هستم.جمله فیلسوفانه ائی است
بادبادک- شنا- باد- برخلاف.....
چندین بار جمله شاداب را خوندم. هنوز هم نمیدونم چرا ماهی کوچولو در آسمان وآنهم بر خلاف باد شنا میکنه... ظاهرا هیچیش بهم ارتباط نداره اما ..در باطن چرا...
این بار که این جمله را خوندم .فکر کردم چه خوبه که هر چیز وهر کس در اون جائی باشه که باید باشه ودر جهت مخالف جریان زندگی حرکت نکنه... چون قطعا رفتن سخت میشه وشاید غیر ممکن... اما اگر در راهی که هست یعنی راه خودش.با ثبات واستوار باشه حتما بدون توجه به خار مغیلان راه را به پایان خوبی میرسونه.
پس اینبار یک بادبادک از پرنده درست کنیم وبه دست باد بسپاریم
پرنده پرواز را بلده وماهی را به دریا ببریم که شنا میدونه وآهورا در صحرا رها کنیم وخودرا به جریان زندگی وخدا بسپاریم
راستی بقیه کجا هستند...مدیریت وبلاگ خیلی کم کار شده
پاسخحذفامیر حسین اگر غیبتت طولانی بشه....میگم شاداب برات یک یک پست بذاره...(خودت میدونی که ...)
بهر حال آنها که میخونند سلام مارا به بقیه که نمی خونند برسانند
نكته اي كه ذهن خانوم ايازي رو مشغول كرده بر مي گرده به داستان ماهي سياه كوچولو .
پاسخحذفخواهي نشوي همرنگ
رسواي جماعت شو!
به نظر من اون آسمون آبي هم بي شباهت با دريانيست.
موجودات داخل آسمون و دريا يه ويزگي مشترك دارن و اون شناوري يارقصه!
آره خانوم ایازی باید کتاب ماهی سیاه کوچولوئه صمد بهرنگی رو بخونید تا متوجه بشید منظورم رو
پاسخحذفو اینکه من کلن باهاتون مخالفم که آدم خودشو به جریان زندگی بسپاره.مثل وقتی که یکی می افته تو رودخونه و خودشو میسپره به آب و هیچ تلاشی برای نجات پیدا کردنش نمی کنه.آب هم محکم به سنگ و تخته می زنتش و آخرش هم معلوم نیس سر از کدوم ناکجایی در بیاره یا توی کدوم اقیانوس مدفون بشه ...
آدم باید زورش به زندگی که همون جریان آبه برسه. اینکه هر چی شد ،شد و هر چی خدا خواست آدمو به جایی نمی رسونه.طبیعت و زندگی نمی دونن شما چی می خواید.تا شما رو بهش برسونند.زندگی وحشیه.باید رامش کرد.باید انقدر بر خلافش حرکت کرد و سختی کشید تا رام شما بشه.اون موقع هست که آدم به چیزی که می خواد می رسه
اما مسئله اینه که همه ی آدما دنبال همون مسیر صاف و هموار زندگی هستند ،همون روال عادی ای که از ابتدای وجود بشر بوده.در طی تاریخ میبینیم که هر نسلی به شکلی خودشونو به قضا و قدر و روال عادی زندگی می سپره و خدا رو برای توجیه تنبلی های خودشون میسازه تا بگه هر اتفاقی که می افته خدا خواسته و ما هم راضی هستیم به هرچی که خدا می خواد.
در حالی که باید بدونیم انسان چه اراده و قدرت وحشتناکی داره.که می تونه حتی برخلاف مسیر رودخونه حرکت کنه و همه ی ایده ها و افکار و طبیعت و قضا رو رام خودش کنه و اینه سر آغاز تغییر و تحول.
.
اما..ماهی سیاه کوچولو همیشه یه دونست.همیشه تنهاست.تو هر نسلی چند تایی بیشتر ازش پیدا نمی شه.همه هم مسخرش می کنند..تو بادبادک های آسمون فقط یه ماهی سیاه کوچولو هست که تلاش می کنه تا بر خلاف همه حرکت کنه،تا تجربه کنه چیزایی رو که بقیه ازش می ترسند و فراموشش کردند و واقعیت اینه که ماهی سیاه کوچولو باید و باید همیشه یه دونه باشه.چون اگه همه ی آدما بخوان بر خلاف جریان زندگی حرکت کنند،اون خلاف جریان آب میشه یه چیز عادی،یه کار عادی .اونخت هس که ماهی سیاه کوچولو بر می گرده تو مسیر عادی آب وقتی که خلوته و همه تو روزمرگی هاشون گم شدند،صدف های ریز و کوچولوی ته دریا رو کشف میکنه (در واقع این خلاف همه حرکت کردند استعاره هست از هر کاری که انجام میدیم)
با سلام خدمت شادب عزيز
پاسخحذفمن با شما موافقم .اكثر ادما يا از رو تنبلي يا از رو راحت طلبي خودشونا به دست جريان آب مي دند . و همراه اون ميرن و بستگي به بستر رود داره گاهي مردابي و زمان باطلاقي و .... همه نمي توانند برخلاف جريان آب شنا كند چرا كه در درجه ي اول شهامت مي خواد و بعد شناخت و آمادگي . مثلن اگه تو تو كاس موسيقي تنها به همون نكاتي كه استاد مي گه توجه كني و در همان مسير خوب هم حركت كني تازه ميشي يه شاگرد خوب و بعد هم يه استاد خوب و در انتها همين درس و همين مشق . آدمهايي كه تو رشته ي موسقي برخلاف جريان آب شنا كردن و سختي راه را پذيرفتن ميشن بتهون و.....
تو شعر وقتي نميا برخلاف قواعد شعر كهن سرود و برخلاف روند اون حركت كرد با وجود تمام تحقير ها وسرزنش ها شد نيما .
ماهي سياه كوچلو هم بر خلاف جريان زندگي حركت كرد جسارت داشت و شهامت از مرغ سقا و مرغ ماهي خوار نترسيد رفت و رسيد به دريا. هرچند پايان قصه دريا بود ولي اگه داستان را از دريا شروع كنيم اونا پيدا كنيم كه بر خلاف موج كه به ساحل مياد حركت مي كنه و دنبال اقيانوسه و اونجا با كوسه و نهنگ دست به گريبانه . در مجوع مي شه گفت انسانهاي ماندگار در تاريخ همه بر خلاف جريان آب زندگي كردند .
و اما در مورد
نظر سركار خانم ايازي .
ايشان با توجه به حرفه كاري و بر خورد با انواع اقسام بزه هاي اجتماي كه همه از روي ناآگاهي به آب زده و براي عبور از حتي ميسر عادي زندگي.با دست و پاچگي بدون اندكي شناخت خواسته اند بر خلاف جريان آب زندگي كند كه منهاي عواقب منفي دست و پا شكسته و افسرده به كنجي خزيده اند .
موفق و شاد باشيد
دوست سفر كرده
پاسخحذفتحليل دقيقي از موضوع ارايه كرده
و خوب جمع بندي كرده.
واقعيتش اينه كه اونايي كه اگاهانه در خلاف جهت اب شنا مي كنند و موفق مي شوند اگه در جهت اب هم شنا كنند بسيار موفق هستند.