کل نماهای صفحه

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

در قطار

شاعر(1) تو قطار نشسته و از پنجره بیرون رو تماشا

می کنه سپس مشاهداتش رو یادداشت می کنه:

می‌دود آسمان
می‌دود ابر
می‌دود دره و می‌دود کوه
می‌دود جنگل سبز انبوه

می‌دود رود
می‌دود نهر
می‌دود دهکده، می‌دود شهر

می‌دود، می‌دود دشت و صحرا
می‌دود موج بی‌تاب دریا
می‌دود خون گل‌رنگ رگ‌ها

می‌دود فکر
می‌دود عمر
می‌دود می‌دود می‌دود راه
می‌دود موج و مهواره و ماه
می‌دود زندگی خواه و نا خواه
من چرا گوشه‌ای می‌نشینم؟

یه گوشه‌ای هست در آواز بیات ترک به اسم قطار

این تصنیف در آواز بیات ترک اجرا شده

در آستانه بهار و به مناسبت سفرهای نوروزی به شما تقدیم می‌کنم।

دانلود کنید

1-زنده یاد ژاله اصفهانی سال 1300 خورشیدی در شهر اصفهان به دنیا آمد. نخستین مجموعه شعرهای او با عنوان گل‌های خودرو در سال 1322 منتشر شد. او در سال 1325 به اتفاق همسرش که افسر نیروی دریایی بود به اتحاد جماهیر شوروی مهاجرت کرد و در سال 1333 در مسکو مدرک دکترا گرفت. پس از انقلاب اسلامی به ایران بازگشت ولی پس از مدت کوتاهی مجدد به غرب مهاجرت نمود. مجموعه‌ای از شعرهای او در سال 1344 با عنوان "زنده رود" در مسکو منتشر شد. از کتاب‌های منتشر شده ایشان می‌توان به: البرز بی شکست، ای باد شرطه، خروش خاموش، سرود جنگل، ترنم پرواز، موج در موج و شکوه شکفتن اشاره کرد.ژاله اصفهانی آذر ماه سال 1386 خورشیدی در بیمارستانی واقع در شهر لندن درگذشت.



۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

پنج تا عكس

ايميلي از دوستي دريافت كردم حاوي چند تا عكس ديدني
شما هم ببينيد
.

عكس ها با موس كنترل مي شوند
.

PICTURE NUMBER 1


PICTURE NUMBER 2


PICTURE NUMBER 3


PICTURE NUMBER 4


PICTURE NUMBER 5

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه


جشن سده خجسته باد

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

نوروز ها و بادبادك ها

























(با كليك بر روي كتاب مي توانيد آن را مطالعه كنيد)
خلاصه:
هر سال عيد نوروز، خاطره بازي با بادبادك‌هاي دست‌سازش و لذت بودن و هم‌صحبتي با آنها را در دلش زنده مي‌كند
.

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

آخر هفته هایی که به بادبادک بازی می گذرن...



و ماهی سیاه کوچولو که تو آسمون بر خلاف جریان باد شنا می کنه...

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

من یک ذرافه ام...

کاش ذرافه بودیم.ذرافه هایی با گردن هایی دراز،اوقدر که سرمون از کره ی زمین میومد بیرون و مجبور نبودیم ببینیم این شهر و زندگی رو ...
ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش


۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

باران





































































باران

باصدهزار تجربه دهقانِ پير گفت:

پژمردگان سربه گريبان خويش را

كز تشنگي به قبله كشيدند پاي خويش

اينك بشارتي است

از آفتاب پير

در مرز روشنايي وتاريكي

در حد فاصل نوميدي و اميد

اينك بشارتي است

آنگاه اشاره جانب خورشيد كرد و گفت:

خون موج مي زند

در ساحل معلق درياي آسمان

طولي نمي كشد همه سيراب مي شويم.